خدا مگه تو لولو خور خوره ای که ازت بترسیم…!
خدا چرا هر روز از صبح افتاب در نیومده تا بوق سگ باید چند بار نماز بخونیم و هی شهادت بدیم که جز تو خدایی نیست! یا هی بگیم تو رحمانی و رحیم! یا بگیم تو پاک و منزهی! میترسی یادمون بره این چیزارو؟ اخدا چی میشد بجای این چیزا که طوطی وار بهت میگیم میذاشتی درد دلمون رو بگیم؟ چی میشد اون چیزی رو بهت بگیم که خودمون دلمون میخواد نه اونچیزی که تو دلت میخواد!
یه جا پشت یه وانت خوندم نوشته بود خدایا داده هایت نعمت است و نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان! اگه بخوایم اینجوری فک کنیم که یعنی زر نزن بنده! اگه بهت ندادیم حکمت بوده و اگه ازت گرفتیم داریم امتحانت میکنیم! اخدا من اصن دوست نداشتم بیام تو این کلاس که حالا تو بخوای منو امتحان کنی!
خدا من اصن دوست ندارم که هی دولا راست بشم و مجیزت رو بگم تا تو منو ببری به بهشت! من اصن بهشت نمیخوام! حور و پری نمیخوام! شیر و عسل نمیخوام! خدا گاهی فک میکنم ما خریم و تو یه هویج بستی جلومون که ما به عشق هویج داریم حرکت میکنیم…ما به طرف تو نمیایم که داریم میریم طرف هویج! گاهی هم حس میکنم عین دربون یه هتلم که هی تعظیم میکنم تا انعامی بهم بدی! کاش به تو تعظیم میکردیم اما نه به عشق بهشتت بلکه بخاطر خودت…همین وعده بهشت و جهنم رو اگه نمیدادی فک میکنی چی میشد؟
خدا کاش میشد ازت شکایت کرد..کاش میشد ازت انتقاد کرد… کاش میشد باهات رفیق بودیم و شوخی میکردیم باهات… کاش میشد سرت داد بکشیم! کاش میشد تو رو به محکمه کشید که اگه میشد اونوخ میفهمیدی چقده شاکی داری! کاش اونقدر بالا نبودی خدا… کاش اینقده مقدس نبودی!
هی میگن از خدا بترس! از خدا بترس! مگه تو لولو خور خوره ای که ازت بترسیم! خدای ترسناک خدای خوبی نیست! من یه خدای مهربون میخوام … یه خدا میخوام وقتی که بغض میکنم بیاد بشینه پهلوم! وقتی اشکام میریزه دست بکشه به سرم! وقتی هق هق میکنم بذاره سرم رو بذارم رو پاش! دست که روسرم میکشه بفهمم منم خدایی دارم! من یه خدا میخوام که اونو حس کنم …!
مسعود مشهدی