خونه خالی هست در خدمت باشم آبجی…!
گاهی دلم به درد میاد تو این شهر لعنتی! شهری که دوستش دارم اما خیلی چیزاش عذابم میده!
سر ظهر بود که صد متر جلوتر از من دختری داشت توی پیاده رو میرفت و دوچرخه سواری تند از بغلش گذشت و با دست به پشت باسنش زد؛ طوری که دختر جیغی کشید و افتاد! با عجله دویدم و دوچرخه سوار فرار کرد…! دختر بد جوری ترسیده و بغض کرده بود ! زود خودش رو جمع و جور کرد! چهره اش طوری بود که احساس کردم نباید برم جلو… فقط بهش گفتم نترسه با فاصله میام تا خونشون تا سر و کله دوچرخه سواره دوباره پیدا نشه!
چند روز پیش هم پنج راه سناباد دوتا دختر که ظاهرا خسته شده بودند روی پله های یه ساختمون نشستند… به فاصله دو دقیقه چند تا موتوری و دوچرخه و ماشین دورشون رو گرفتند و هی اونا رو دعوت به سوار شدن میکردن!
خیلی از قسمت های شهر اگه خانمی ارایش کرده و کنار خیابون منتظر تاکسی باشه یا گوشه از پیاده رو ایستاده باشه یه عده فکر میکنند خبریه…! اگه این خانم منتظره حتما میتونه منتظر اونها هم باشه! زود دلشون رو صابون میزنن و زرتی هر کدوم بنوعی دعوت به همراهی میکنن!
میتونم در خدمتتون باشم؟ میتونم برسونمتون؟ افتخار میدید؟ آبجی بیا بالا برم صفا! خونه خالی هست در خدمت باشبم آبجی؟ قفل در عقب خرابه جلو سوار شین لطفا؟ ای ول داری حضرت عباسی… بیا بالا عشقی! اوف… جان…. قربونت برم! جیگرتو بخورم جیگر طلا! ننمو برفستم خواستگاری؟! بیا بریم عشق و حال همه جوره در خدمتیم…! اوف… اوف… اوف….!!
و متاسفانه این صحنه ها هر روزه در گوشه کنار شهر مشاهده میشه و خانمها معذب از این مزاحمت های جورواجور! توی تاکسی هم اگه بغل یه خانوم میشینن حتما باید خودشون رو وابدن تا پاشون بخوره به پای اون خانوم! اخه چُسماره گیرَم پاتَم زدی به پای اون خانوم بعد چی؟ حمومی میشی دیگه؟ اینا فقط بلدن برای خواهر مادر خودشون غیرتی بشن و رگ گردنشون بزنه بالا! آخه گوزا… فک کنین اونا هم خواهر و مادره خودتونن! نمیتونین….؟!
مسعود مشهدی





































