اعاده حیثیت زلیخا با ترنج و چاقو
دانلود 6MB
گفته شده که این سخنان حیله اى بوده که زلیخا را وادار کنند که یوسف را به آنان نشان دهد چون آنها از زیبایى فوق العاده یوسف سخن ها شنیده بودند و لذا در آیه شریفه از سخنان آنها به عنوان مکر آنها یاد مى کند.
وقتى زلیخا از سخنان شیطنت آمیز آنها آگاه شد به سوى آنها کسى فرستاد و آنها را به مجلس خود دعوت نمود و براى آنها پشتى هایى ترتیب داد وقتى وارد مجلس شدند به دست هر یک از آنها چاقویى داد تا با آن میوه بخورند. گفته شده که آنها میوه ترنج به دست گرفته بودند و مى خواستند با چاقو ببرند که ناگهان زلیخا به یوسف که پشت پرده بود گفت: وارد آن مجلس شود و یوسف چنین کرد، وقتى چشمان آنها به جمال یوسف افتاد از زیبایى او شگفت زده شدند و به سبب حواس پرتى که پیدا کرده بودند به جاى ترنج، دستهاى خود را بریدند و گفتند: خدا منزه است این از جنس بشر نیست بلکه او فرشته اى بزرگوار است!
تعبیر «حاش لله = منزه است خدا» در هنگامى گفته مى شود که انسان از چیزى شگفت زده باشد. ضمناً آنها طبق یک تصور همگانى تصور مى کردند که فرشته از انسان زیباتر است. همانگونه که در تصور همگانى جن و شیطان از انسان زشت تر است.
وقتى زنان حاضر در مجلس درباره یوسف چنین قضاوتى کردند و زیبایى جمال او چنان در آنها اثر کرد که به جاى میوه دستان خود را بریدند، زلیخا فاتحانه به آنها گفت: این همان کسى است که شما درباره عشق او مرا سرزنش مى کردید. آرى من از او کام دل خواستم ولى او خوددارى کرد. و حالا اعلام مى کنم که اگر دستور مرا اطاعت نکند، او به زندان خواهد افتاد و از خواران و حقیران خواهد شد.
معلوم مى شود که چنین کارهاى خلاف عفت، چندان هم در میان
زنان دربارى مصر زشت نبوده و ننگ و عار به حساب نمى آمده است چون زلیخا به طور آشکار در میان زنان مصر از کامجویى خود سخن مى گوید و یوسف را در صورت اطاعت نکردن از او، تهدید به زندان و شکنجه مى کند و به طورى که در آیات بعدى اشاره شده زنان حاضر در مجلس نیز متمایل به یوسف مى شوند و از او کام مى جویند و براى به دست آوردن او مکر مى کنند.