۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبه

عکس: کمک احمدی نژاد به زن غش کرده - پخش اختصاصی س***وپر قیامت

روزنامه «گاردین» یکی از تصاویر بخش «24 ساعت در تصاویر» خود را به تصویری از رئیس‌جمهور ایران در یکی از حوزه‌های رأی‌گیری اختصاص داد.


پخش اختصاصی از وبلاگ ˙·▪●ღ س***وپر قیامت ღ●▪·˙






این عکس را بهروز مهری، عکاس خبرگزاری فرانسه گرفته و در توضیح آن آورده است: پرزیدنت محمود احمدی‌نژاد به زنی که پس از دیدن او در یک حوزه رأی‌گیری غش کرده، کمک می‌کند


http://Www.MansourGhiyamat.BlogSpot.Com

۱۳۸۷ اردیبهشت ۵, پنجشنبه

یه ساعت انسانی! (هدیه وبلاگ س***وپر قیامت به شما)













نامه یک فاحشه به مادرش - تاسف آور



این نامه انعکاس واپسین طپش قلب محنتبار یکی از هزاران زن بیگناه است که اجتماع ، در ظلمت شب احتیاج ، کلمه شرافت را از قاموس زندگیش ربوده است.



بغض دارد خفه ام میکند ، بغض نیست ، مرگ است ! مرگ در کار تحویل گرفتن پس مانده ی جان من است !


خدا حافظ مادر...

شیرت را حلال کن ، به خواهر کوچکم هرگز نگو که خواهر نگون بختش چطور زندگی کرد ، و چه طور مرد ؛ نه - مادر جان نگو..


----------------------------------


این نامه آخرین نامه یک فاحشه است .



کاش نامه رسان هرگز این نامه را به مادر این زن تیره بخت نمی رساند....


مادر جان ! این آخرین نامه ایست که از یکوجبی گور زندگی واژگون بخت

خود برای تو می نویسم ..


فاصله من –فاصله پیکر درهم شکسته من – با گور بی نام و نشانی که در

انتظار من است یکوجب بیش نیست


این نامه ، هذیان سرسام آور رویای وحشتناکی است که در قاموس خانواده

های بدبخت نام مستعارش زندگیست ..



مادر جان ! شاید آخرین کلمه ی این نامه ، به منزله نقطه ی سیاهی باشد بر

آخرین جمله داستان غم انگیز زندگی از یاد رفته دخترت.......


خدا میداند که در واپسین لحظات عمرچقدر دلم می خواست پیش تو

باشم...و پس از سه سال جان کندن تدریجی ، هم آغوش با سوداگران ور

شکست شهوت در بستر خون آلود هوسهای مست و تک نفسهای ننگ و

بد نامی وفراموشی جام زهر آلودم را در آغوش پر محنت تو با دست تو

به مرگ می سپردم ...

افسوس که تو اینجا نیستی ... نه تنها تو ، هیچ کس اینجا نیست... جز این پیکر

در هم شکسته ام و پیر مردی رنجور ، که با در یافت بیست ریالی ( بیست

ریالی که کار مزد آخرین هم آغوشی من است ) نامه ای را که اکنون

میخوانی بجای من ، برای تو بنویسد ...

مادر جان می دانم که با خواندن این نامه ، بخاطر بخت سیاهی که دخترت

داشت تا حد جنون خواهی گریست ...
گریه کن مادر ! ....بگذار اشکهای تو سیل بنیان کن بنای شرافت کاذبی باشد

که در این دنیای دون ، منهای پول پشتوانه زندگی هیچ تیره بختی نیست ....

دختر تو مادر ، دارد همین حالا ، پای دیواری سینه شکسته در کمال ناکامی و

بد نامی می میرد .... ای کاش دختر در به در تو که من بدبخت باشم ، می

توانست با مرگ خود انتقام شیر حلالت را از زندگی حرامی که داشت

بگیرد ...

مادر جان ! خواهش میکنم اجازه بدهی قبل از مرگ هر چه درد بیدرمان در

پهنه این دل ماتمزده ام دارم ، به صورت قطره های سرگردان مشتی

سرشک دیده گم کرده ، به دامان محبت بار تو بسپارم ....

میدانم هرگز باور نمی کردی اینچنین نامه ای به دست تو برسد ؛ تو بر

حسب نامه های گذشته من ، دخترت را زنی نجیب می دانستی که

شرافتمندانه ، دور از خانه و کاشانه ، نان مادر ستمدیده و خواهر یتیمش را

به دست می آورد ... چگونه بگویم مادر ؟!.... که ازبخت من بدخت ، در

عصری به دنیا آمده ام که " شرافت " به طوررقت انگیزی بازارش کساد

است .

می دانی یعنی چه ؟ مادر همه هر چه تا کنون بتو نوشته ام دروغ محض بوده

است .... دروغ محض .... اما اجتناب ناپذیر

خدا می داند که هیچ دلم نمی خواست دل شکسته ات را ، بار دیگر بشکنم ... همه ی آن

نامه را ده روز دیگر که مصادف با بیست و چهارمین سال تولد من که در حقیقت

بیست و چهارمین سال تولد یک بد بختی بیزوال است ،

بسوزان .... و خاکستر سردشان را لابلای بستر پاره پاره من که مات و دست

نخورده و بی صاحب در کنج کلبه ی فقیرمان افتاده است ، دفن کن ...

بگذار خاکستر آن نامه ها لاشه افتخار من باشد .... افتخار اینکه حد اقل

آنقدر تو را عزیز می داشتم که تا وا پسین لحظات مرگ نگذاشتم حتی در

تصویر بیچارگی من ، شریک باشی ....

مادر جان ! در تمام این مدت سه سالی که مرا با این قبرستان بی سرپوش

آرزوها و آمال انسانی ، این آخرین ایستگاه امید بیکاران خانه به دوش

شهرستانی ، این تهران خراب شده ، روانه کردی ، بر حسب راه نکبت باری

که این اجتماع هرزه پیش پای زندگی غریب من گذاشت من یکی از بی پناه

ترین و بیگناه ترین گناهکاران روزگار بوده ام

افسوس !... هزار افسوس که ضربان نامرتب فرصت نمی دهد ، تا آنجا که

می خواستم جزئیات گذشته و اندوهبارم را برایت شرح دهم ...
ج
همانقدر باید بگویم که زندگی بسرنوشتی اینقدر دردناک ، دچارم کرد ،
ج
سه سال تمام ، شب و روز کار من پاسخ دادن به تمنای هرزه مشتی نامرد

بود که در ازای پولی ناچیز ، همه مستی ها ، پستی ها ، و رذالتهای خود را

وحشیانه در لذت زاییده از پیکر خسته و تب آلود من ، خلا صه کردند

آه ، خداوندا ! چه سرنوشت وحشتناکی !
ج
در عرض این سه سال ، سر تا سر آرزوهای من ، اشکها و اشکهای پنهانی من ،

بازیچه ی خنده ها ، محبتها و پایکوبی های ساختگی بود ....

در عرض این مدت هرگز فرصت اینکه چند دقیقه از ته دل به خاطر سیه

روزی خودم اشک بریزم نداشتم ....

تنها یکبار ، تقریبا شش ماه پیش بود که در کشمکش یک درد جانکاه

صمیمانه خندیدم ... اما ، بخدا ، مادر ، اگر بدانی این خنده تصادفی را

چقدر وحشیانه در لرزش لبانم شکستند ... آخ اگر بدانی ....

آری ، مادر جان شش ماه پیش در همان خانه ای که آشیانه حراج تدریجی

ناموس محتاج من بود ، صاحب فرزندی شدم ...

از چه پدری ؟ از چند پدر؟ اینها را هیچ نمی دانم ... اما آنچه مسلم بود ، خدا

برای نخستین بار بزرگترین نعمتها را – نعمت مادر بودن را به من ارزانی

کرد ...

شبی که دخترم به دنیا آمد تا صبح از خوشحالی خوابم نبرد .... برای چند

ساعت همه دردها ، در به دریها ، گرفتاریها را فراموش کرده بودم ....

احساس می کردم زنی نجیبم و در خانه ای محقر و آبرومند برای شوهر

مهربانم طفلی زیبا به دنیا آورده ام ... وفردا صبح پدرش از دیدن او ....
ج
آخ مادر چه می گویم ؟! چه می خواهم بگویم ؟!

آه ، ای آرزوهای خام ... ای آرزوهای ناکام !

مادر جان اگر بدانی فردای آنشب چه بر سرم آوردند ؟!
ج
رییس آن خانه نفرین شده بچه ام را از دستم گرفت ... به زور

گرفت....قدرت اینکه از جا تکان بخورم نداشتم .... هر چه فریاد کردم ماما

! ماما ! فریادم در دل سنگش موثر واقع نشد

آخ مادر ...ببین سرنوشت کار انسان را به کجا میکشاند ... که در خانه ای

چنین رسوا ، به زنی که رییس خانه است ، باید " ماما " گفت ... آخ بیچاره

مادرم ....

باری بچه ام را از آغوشم بیرون کشیدند... بردند ...هنگامی که برای آخرین

بار نگاهم به قیافه معصوم طفل بیگناه افتاد ، مثل اینکه با یک نگاه سرگردان

ازمن پرسید : چرا ؟؟؟

دختر م را بردن و بر حسب قوانین حاکم بر اینچنین خانه ها او را در خلوت

محض به خاک سپردند .

چه می دانم شاید این حکمت خدا بود ... شاید خدا فکر کرده بود که

مردنش بهتراز ماندنش است ، دنیایی که سرنوشت دختر زن نجییبی چون

تو را به اینجا می کشاند چه سر نوشتی میتوانست نصیب دختر یک فا حشه

بدبخت کند ؟!

پس از دخترم مرا هم از خانه بیرون کردند ... از کارافتاه بودم ؛ درد فقدان

بچه کمر هستی مرا شکسته بود .

مادر جان ... تصادفی نیست که شش ماه است نزد تو خجلم و نتوانسته ام

مقرری ماهانه برایت بفرستم .

به خدا مادر ، در عرض این شش ماه در آمدم حتی آنقدر نبوده که یک

شب با شکم سیر بخواب روم ....

چه خواب ؟ چه شکم ؟ چه بد بختی؟ شش ماه تمام است که در کوچه و پس

کوچه ها ویلانم ...در عرض این شش ماه به صد جور مرض استخوانسوز

گفتار شدم ...

دیگر نمی توانم حرف بزنم ، بغض دارد خفه ام میکند ، بغض نیست ، مرگ

است ! مرگ در کار تحویل گرفتن پس مانده ی جان من است !

خدا حافظ مادر

شیرت را حلال کن ، به خواهر کوچکم هرگز نگو که خواهر نگون بختش

چطور زندگی کرد ، و چه طور مرد ؛ نه - مادر جان نگو .


خدانگهدارتان
پایان

داستان اشکهای یک مادر



یه داستان جالب :



یک پسر کوچک از مادرش پرسید:چرا گریه میکنی؟


مادرش به او گفت: زیرا من یک زن هستم.


پسر بچه گفت: من نمی فهمم.


مادرش او را در آغوش گرفت و گفت:تو هیچگاه نخواهی فهمید.


بعدها پسر از پدرش پرسید:چرا مادر بی دلیل گریه می کند؟


پدرش تنها توانست بگوید:تمام زنها برای هیچ چیز گریه میکنند.


پسر کوچک بزرگ شد و به یک مرد تبدیل گشت ولی هنوز


نمی دانست که چرا زن ها بی دلیل گریه می کنند.


بالاخره سوالش را برای خدا مطرح کرد .


او از خدا پرسید:خدا یا چرا زنها به آسانی گریه می کنند؟


خدا گفت:زمانی که زن را خلق کردم می خواستم که او موجود


به خصوصی باشد بنابراین شانه های او را آنقدر قوی آفریدم تا


بار همه ی دنیا را به دوش بکشد و همچنین شانه هایش آنقدر


نرم باشد که به بیه آرامش بدهد.من به او یک نیروی درونی قوی


دادم تا توانایی تحمل زایمان بچه هایش را داشته باشد و وقتی


آنها بزرگ شدند توانایی تحمل بی اعتنایی آنها را نیز داشته باشد.


به او توانایی دادم که در جایی که همه از جلو رفتن نا امید شده اند


او تسلیم نشود و همچنان پیش رود.به او توانایی نگهداری از


خانواده اش را دادم،حتی زمانیکه مریض یا پیر شده است بدون اینکه


شکایتی بکند.به او عشقی داده ام که در هر شرایطی بچه هایش


را عاشقانه دوست داشته باشد حتی اگر آنها به او آسیبی برسانند.


به او توانایی دادم که شوهرش را دوست داشته باشد و از تقصیرات


او بگذرد و همیشه تلاش کند تا جایی در قلب شوهرش داشته باشد


به او این شعور را دادم که درک کند یک شوهر خوب هرگز به همسرش


آسیب نمی رساند به او این توانایی را دادم که تمامی این مشکلات را


حل کرده و با وفاداری کامل در کنار شوهرش بماند.


و در آخر به اشکهایی دادم که بریزد.این اشکها فقط مال اوست وتنها


برای استفاده اوست در هر زمانی که به آنها نیاز داشته باشد او به هیچ


دلیلی نیاز ندارد تا توضیح دهد چرا اشک میریزد.


خدا گفت:می بینی پسرم زیبایی یک زن در ظاهر او نیست بلکه زیبایی


یک زن در چشمان او نهفته است زیرا چشمان او دریچه ی روح است و


در قلب او جایی که عشق او به دیگران در آن قرار دارد

کلیپ صوتی و متن شعر محکمه الهی از خلیل جوادی - خیلی باحاله!

پیشنهاد میکنم فایل صوتی رو حتما دانلود کنید. خیلی باحاله! آخره خنده اس!!!!!!



حجم: ۳ مگا بایت



دانلود کنید



محکمه الهی





یه شب که من حسابی خسته بودم


همین جوری چشامو بسته بودم





سیاهی چشام یه لحظه سر خورد


یه دفعه مثل مرده ها خوابم برد





تو خواب دیدم محشر کبری شده


محکمه ی الهی بر پا شده





خدا نشسته مردم از مرد و زن


ردیف ردیف مقابلش وایسادن





چرتکه گذاشته و حساب می کنه


به بنده هاش عتاب ، خطاب می کنه





می گه چرا این همه لج می کنید


راهتونو بی خودی کج می کنید





آیه فرستادم که آدم بشید


با دلخوشی کنار هم جمع بشید





دلهای غم گرفته رو شاد کنید


با فکرتون دنیا رو آباد کنید





عقل دادم برید تدبر کنید


نه اینکه جای عقل رو کاه پر کنید





من بهتون چقدر ماشالله گفتم


نیافریده بارک الله گفتم





من که هواتونو همیشه داشتم


حتی یه لحظه گشنتون نذاشتم





اما شما بازی نکرده باختید


نشستید و خدای جعلی ساختید





هر کدوم از شما خودش خدا شد


از ما و آیه های ما جدا شد





یه جو زمین و این همه شلوغی


این همه دین و مذهب دروغی





حقیقتا شما ها خیلی پستید


خر نباشید گاو رو نمی پرستید





از توی جمع یکی بلند شد ایستاد


بلند بلند هی صلوات فرستاد





از اون قیافه های حق به جانب


هم از خودی شاکی هم از اجانب





گفت چرا هیچ کی روسری سرش نیست


پس چرا هیچ کی پیش همسرش نیست





چرا زنا این جوری بد لباسند


مردای غیرتی کجا پلاسند





خدا بهش گفت بتمرگ حرف نزن


این جا که فرقی ندارن مرد و زن





یارو کنف شد ولی از رو نرفت


حرف خدا از تو گوشاش تو نرفت





چشاش می چرخه نمی دونم چشه


آهان می خواد یواشکی جیم بشه





دید یه کمی سرش شلوغه خدا


یواش یواش شد از جماعت جدا





با شکمی شبیه بشکه نفت


یهو سرش رو پایین انداخت و رفت





قراولا چند تا بهش ایست دادند


یارو وانیستاد ، تا جلوش وایستادند





فوری در آورد واسشون چک کشید


گفت برید وصول کنید خوش بشید





دلم برای حوریا لک زده


دیر برسم یکی دیگه تک زده





اگه نرم حوریه دلگیر می شه


تو رو خدا بذار برم دیر می شه





قراول حضرت حق دمش گرم


با رشوه خیلی کلون نشد نرم





گوشای یارو رو گرفت تو دستش


کشون کشون برد و یه جایی بستش





رشوه ی حاجی رو ضمیمه کردند


توی جهنم اونو بیمه کردند





حاجیه داشت بلند بلند غر می زد


داشت روی اعصابا تلنگر می زد





خدا بهش گفت دیگه بس کن حاجی


یه خورده هم حبس نفس کن حاجی





این همه آدم رو معطل نکن


بگیر بشین این قده کل کل نکن





یه عالمه نامه داریم نخونده


تازه هنوز کرات دیگه مونده





نامه ی تو پر از کارای زشته


کی به تو گفته جات توی بهشته





بهشت جای آدمهای باحاله


ولت کنم بری بهشت ، محاله





یادته که چقدر ریا می کردی


بنده های ما رو سیاه می کردی





تا یه نفر دور و برت می دیدی


چقدر ولاالضالینُ می کشیدی





این همه که روضه و نوحه خوندی


یه لقمه نون دست کسی رسوندی





خیال می کردی ما حواسمون نیست


نظم و نظام هستی کشکی کشکی است





هر کاری کردی بچه ها نوشتن


می خوای برو خودت ببین تو زونکن





خلاصه وقتی یارو فهمید اینه


بازم درست نمی تونست بشینه




کاسه ی صبرش یه دفعه سر می رفت


تا فرصتی گیر می آورد در می رفت



بقیه شعر رو پیدا نکردم تا بزارم. اما کلیپشو دانلود کنید همه شعرش هست. ضرر نمیکنید

چیزا همه بالا / برقصید همه یالا!! یه مطلب خیلی خنده دار

«دست» خیلی چیز مهم و باارزشیه ، هم خودش ، هم کلمه اش!!


هیچ می دونین اگه کلمه ی «دست» اختراع نشده بود و مجبور بودیم به جاش از کلمه «چیز» استفاده کنیم، روزانه چه جمله هایی می شنیدیم؟؟ مثال می زنم :



مثلا توی کتاب علوم می نوشتند:


چیز خیلی مفید است ! با چیز می توان اجسام را بلند کرد! بعضی از چیزها مو دارند و برخی دیگر بی مو هستند ! ولی کف چیز مو ندارد. هیچ وقت چیز خود را توی سوراخ نکنید ، چون ممکن است جانوران، نوک چیزتان را گاز بگیرند! همیشه قبل از غذا چیز خود را با آب و صابون بشویید! هیچ وقت با چیز کثیف غذا نخورید!....



خانم ها همیشه دوست دارند به چیز خود لاک و کرم بمالند! این عمل برای محافظت از چیز خوب است! آدم وقتی سردش می شود چیزش را روی بخاری یا زیر بغل می گیرد.



یا مثلا در کتاب تاریخ می نوشتند:


اردشیر درازچیز به هندوستان لشکرکشی کرد و چیز اجانب را کوتاه نمود.



مردم توی کوچه و بازار می گفتند:


لامصب چیز ما نمک ندارد. به هر کسی خوبی کردیم جوابش بدی بود. از قدیم می گفتند با هر چیز بدی ، با همون چیز پس می گیری !.... پدری به پسرش درس ادب می داد : هیچ وقت پیش مردم چیزتو دراز نکن !......



توی بیمارستان آدمهایی رو می دیدیم که چیزشون توی تصادف قطع شده و مجبور بودند تا آخر عمر از چیز مصنوعی استفاده کنند.



دزدهای مسلح موقع زدن بانک می گفتند: چیزها بالا! چیزهاتون رو بذارید پشت سرتون. اگه کسی چیزش به زنگ خطر بخوره، چیزشو می شکنیم. و رییس بانک به پلیس می گفت: چیزم به دامنتون! دزدها رو بگیرین. و پلیس ها هم چیز از پا درازتر از ماموریت برمی گشتند.


هر روز در اخبار می شنیدیم که این بار چیز استکبار جهانی از آستین فلانی بیرون آمده.



و حتی بدتر ، پسر جوانی در دفترچه ی خاطراتش می نوشت:


اون روز من با دختر خانمی آشنا شدم.... او چیزش رو دراز کرد و من چیزش رو گرفتم و کمی فشار دادم! چه چیز گرم و لطیفی داشت. از خجالت چیزش خیس شد! و دوستی ما از همون روز شروع شد. دیروز بازم اونو توی اتوبوس دیدم..... چیزم رو به میله گرفتم و رفتم جلو! از دیدن من خوشحال شد و گرم صحبت شدیم.... اتوبوس خیلی تند می رفت و من برای اینکه اون نیفته ، چیزم رو گذاشتم پشتش ! از این کار من خوشش اومد و تشکر کرد.... اون دو ایستگاه بعد پیاده شد و من چیزم رو براش تکون دادم.


امروز هم توی کافه تریا قرار داشتیم.... رفتیم و سر یه میز نشستیم... فضای اونجا خیلی تیره و تار بود.... من چیزمو گذاشتم روی چیزش و گفتم: چقدر چیز شما کوچیک و نرمه! اون هم گفت: چیز شما بزرگ و داغه! بعد از نوشیدن قهوه بیرون اومدیم. چیزامون توی چیز همدیگه توی خیابون راه می رفتیم و مردم هم ما رو نگاه می کردند. اونو به خونه شون رسوندم و دوباره چیزمو گرفت و من هم چیزشو فشار دادم! ازش دور شدم.... هوا خیلی سرد بود. چیزم داشت یخ می زد. برای همین چیزمو گذاشتم توی جیبم. توی عالم خودم بودم که یهو یه چیز خورد پشت گردنم.... تجسم بقیه به عهده خودتون.......



واقعا خدا پدرشو بیامرزه ، هر کی این کلمه «دست» رو به فرهنگ زبان فارسی اضافه کرد. وگرنه هر لحظه شاهد فجایع جبران ناپذیری می بودیم.

نوشته های خود محسن یگانه در دوبی برای طرفدارانش در ایران


khoob niga kon, man pooosideh taram ya in keshti

عکس جدید محسن یگانه


vaghty yadam miad ke ozae vaghiem dar che halieh! inke baghieh chi fek mikonan o vagheiiat chie... vaghty mibinam to ham sakety,,, digeh harfi nemizanam,,, ooonghadr tooye khab didamet ke ageh yerooz bebinamet fek mikonam khabam,,, az bas ba hishki harf nemizanam ye vaghtaieee ba khodam harf mizanam,,, boland boland,,, hey,,, chi shod ke rafty? mage baghie naboodan. to chera! az eyd bizaram,,, chon to va hameye oonaiee ke raftan az pisham dast be yeki kardeh boodin ke eyd berid,,, alanam ke daram bahat harf mizanam motmaennam ke khabam,,, vaghty jaye khali e to, khodam ro yadam miareh ke che hale maskhareiiiii daram! vaghty ke yeho. bi hava. vasate dard o delam mizary miry ehsas mikonam gard o ghobarii ke deleam gerefteh bood ,, tah e delam rosoob mikoneh,,, vaghty tooye khabam ham delet be halam nemisoozeh o miri digeh az zendegi sir misham ,,, az hameh bizar misham,,,,


vaghty,,,,,,,,,,,,,,,,, hey,,, goosh mikoni? hey ba toam,,, koooshi? koja rafty... toro be harki miparasty naro... chera digeh nemibinamet? sabr kon bebinam,,,, Ki Mano bidarrrrrrrrrrr kard? ki khalvatamo beham zad ? a 


ay khodaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa


امروز عکسی از محسن براتون میزارم که تو دبی گرفته شده بعد از مرخص شدن محسن از بیمارستان
ولی خوب بنا به دلایلی اجازه ی اجرای برنامه رو ندادن .


عکس جدید محسن یگانه


 


این مطلب توسط خود محسن یگانه نوشته شده تا شما طرفدارای محترم از حال ایشون باخبر باشید .


عکس جدید محسن یگانه


 salam be doostaye golam... azizaneh ba marefat... man halam khoobeh... be lotfe shoma ke negaran boodin... oonghadr khoobam ke oomadam consert.. alan dubai hastam... 5 shanbeh ham consert daram... be hamrahe hamid asgari va mohammadreza golzar.... hanoozam amal nakardam ghalbamo


ishallah bargashtam iran aamal mikonam...


doostetoon daram

اینو بخونید یکم بخندید شاد شید!! زنگ تفریح وبلاگ س***وپر قیامت!

عجب رسمیه رسم زمونه » خونه مون عیدا پر مهمونه می رن مهمونا از اونا فقط آشغالِ میوه به جا می مونه ! کجاست اون کیوی ؟ چی شد نارنگی ؟ کجا رفت اون موز ؟! خدا می دونه ! جعبه خالی ِ شیرینی هنوز گوشه ی طاقچه پیش گلدونه عطرش پیچیده تا آشپزخونه شیرینیش کجاست ؟ خدا می دونه می رن مهمونا از اونا فقط جعبه ی خالی به جا می مونه ! از بس خونه رو به هم می ریزن آدم مثل اسب(!) تو گِل می مونه یکی نیست بگه خداوکیلی جای پوست پسته توی قندونه ؟

زنی در هنگام به دار آویخته شدن زایمان کرد

در آفریقا زن حامله در هنگام به دار آویخته شدن زایمان کرد



به گزارش سرویس اجتماعی سایت خبری قدس ، یک زن و شوهر که به جن گیری و جادوی سیاه متهم بودند از سوی روستائیان از سوی روستائیان به دار آویخته شدند و زن بالای چوبه دار زایمان کرد.


روستائیان ابتدا زن و شوهر را ضرب و شتم کردند اما به این هم قانع نشدند و زن و شوهر را به دار آویختند . زن که 8 ماهه حامله بود هنگام تلاش برای نجات جانش روی چوبه دار فرزندش را به دنیا آورد.


شوهر این زن در آخرین لحظات توانست خود را نجات دهد و زنش را از دار پائین بیاورد.


ساکنان روستای کیلیپ در پاپوا گینه نو دو هفته قبل یک زن به نام نولان یکوم و شوهرش را به دلیل ارتباط با اجنه و جادوی سیاه ضرب و شتم کردند.


همسایگان اعتقاد داشتند نولان و پائول یکوم آنها را جادو کرده و قصد دارند با جادوی سیاه همسایگانشان را بکشند و به همین دلیل آنها را از یک درخت به دار آویختند.


پائول یکوم در مصاحبه با نشریه “د نشنال” واقعه را این گونه توضیح داد: ” برای آنکه پاهایمان به زمین برسد توانستم طناب را شل کنم. توانستیم خودمان را برهانیم. همسرم که 8 ماهه حامله بود در هنگامی که می کوشید خود را از دار نجات دهد نوزاد را به دنیا آورد. برای هردومان لحظات وحشتناکی بود.”


این زوج که بعد از این واقعه پیش اقوامشان در روستای دیگر پناه گرفته بودند در نهایت تحت مراقبت پزشکی قرار گرفتند.


به گزارش قدس به نقل از روزنامه حریت، پزشکان جنسیت نوزاد به دنیا آمده را دختر عنوان کرده و افزوده اند حال مادر و نوزاد رضایتبخش است.


در کشور فقیر پاپوا گینه نو که در جنوب اقیانوس آرام قرار دارد جادوی سیاه از بزرگترین و رایجترین اعتقادات مردم به شمار می رود و زنانی که این جادو را انجام می دهند به شیوه سوزاندن یا به دار آویختن کشته می شوند!

قصه ی عشق+ یه عکس غمگین عاشقانه

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدا هیشکی نبود تو دهکده ای عشق ما خبر از عاشقی نبود تا که یه روز محبت دیونگی وعشق تو باغچه ای گل رز شروع به بازی می کنن . دیونگی چشاشو می بنده محبت و عشق هر کودوم میرن یه گوشه ای پنهان می شن دیونگی اول میره سوراغ محبت و اونو پیدا می کنه بعد با هم میرن سوراغ عشق محبت به دیونگی میگه عشق پشت گل رز دیونگی میره سوراغ گل رز انگشتشو فورو می کنه تو گلبرگای رز چند لحظه بعد می بینه از گلبرگای گل رز خون میاد با محبت میره جلو شاخه ای گل رز می زنه کنار بله درست حدس زدین عشق پشت گل رز بود و انگشت دیونگی چشماشو کور کرده بود و بعد ازاون دیونگی با محبت تا آخر عمر پیش عشق مونده بود.


زیباترین عکس عاشقانه

آهنگ جدید علی لهراسبی به نام لیلا با دو کیفیت

آهنگ جدید علی لهراسبی به نام لیلا با دو کیفیت


آهنگ جدید علی لهراسبی به نام لیلا با دو کیفیت




فرمت : MP3 / کیفیت : 128 KBps


لینک یک                         لینک دو


دانلود آهنگ                    دانلود آهنگ


 


فرمت : WMA / کیفیت : 64 KBps


لینک یک                         لینک دو


دانلود آهنگ                    دانلود آهنگ

دموی آهنگ با صدای محسن چاوشی به نامهای صندلی انتظار و تاتر زندگی

دو دموی آهنگ با صدای محسن چاوشی به نامهای صندلی انتظار و تاتر زندگی


عکس جدید محسن چاوشی


MP3  128


صندلی انتظار 


 تاتر زندگی   


سرور2


صندلی انتظار 


 تاتر زندگی   

تمامی آلبوم ها و آهنگ های احسان خواجه امیری

تمامی آلبوم ها و آهنگ های اجرا شده توسط احسان خواجه امیری را میتوانید از این قسمت دانلود نمایید.


تمامی آلبوم ها و آهنگ های احسان خواجه امیری  عکس جدید احسان خواجه امیری


 


آلبوم برای اولین بار:

Barayeh Avalin Bar

Khiyal To

Labkhand Ejbari

Engar Na Engar

Vaghti Keh Nabashi

Gharibaneh

Taraneh Khooneh

Mane Bi To

Heseh Gharib

Zamooneh

Remix


آلبوم من و بابا:

Shahzadeh

Jan Baba

Bachehhayeh Khiyabooni

Raz Del

Fasaneh

Eshgh Va Havas

Farda

Az Man Joda Masho

Khoda Hafez


 


آلبوم سلام آخر:

Khial

Saye Be Saye

Baran Ke Mibarad

Shans

Zesht O Ziba

Bavar Nemikonam

Tamomesh Kon

Jodaei

Fasle Barooni





تمامی آلبوم ها و آهنگ های احسان خواجه امیری تمامی آلبوم ها و آهنگ های احسان خواجه امیری تمامی آلبوم ها و آهنگ های احسان خواجه امیری تمامی آلبوم ها و آهنگ های احسان خواجه امیری تمامی آلبوم ها و آهنگ های احسان خواجه امیری تمامی آلبوم ها و آهنگ های احسان خواجه امیری تمامی آلبوم ها و آهنگ های احسان خواجه امیری تمامی آلبوم ها و آهنگ های احسان خواجه امیری تمامی آلبوم ها و آهنگ های احسان خواجه امیری تمامی آلبوم ها و آهنگ های احسان خواجه امیری تمامی آلبوم ها و آهنگ های احسان خواجه امیری

گفتگوی جدید و خواندنی با رضا صادقی

در بیست و پنجمین روز از ماه گرم مرداد سال 58 در منطقه‌ای گرمسیر در جنوب کشور، بیمارستان ام‌لیلای بندرعباس به دنیا آمدم. مادر به من گفته 20/7 صبح بود… می‌‌گوید: اصالتا از اهالی آنامیس هستیم. آنامیس، میناب کنونی است. بزرگ شده محله شیر اول بندرعباس و تحصیلاتم دیپلم ادبیات است…رضا صادقی خواننده‌ای توانا در کشورمان است که تک‌تک ترانه‌هایش به دل می‌‌نشیند. آخرین آلبوم او بسیار شنیدنی بود و ترانه «وایسا دنیا من می‌‌خوام پیاده شم» یکی از شاهکارهای او بود. با رضا صادقی که جزو موفق‌ترین خواننده‌های سال گذشته بود و همه او را با رنگ مشکی می‌‌شناسیم، مردی که سال‌های سال مشکی‌پوش است و هنوز هم راز آن را فاش نکرده، در آستانه نوروز در دفتر کارش به گفتگو نشستیم.


پدرم مدرس قرآن بود و به همین خاطر علاقه شدیدی به تلاوت قرآن پیدا کردم. بزرگتر که شدم، تصمیم گرفتم کلامم را به نوعی بیان کنم و هیچ‌چیز در آن شرایط بهتر از زبان موسیقی نبود بنابراین در سال 70 – 69 شروع و در سال 79 آن را عملی کردم.


خانواده‌ام سد راه نبودند اما تشویق هم نمی‌‌کردند، به هر حال چون پدرم حاج‌عباس، مدرس قرآن بود، یک سری محدودیت‌هایی وجود داشت ولی از آن طرف مادرم یک نوع دلسوزی خاصی داشت و می‌‌گفت آن‌طوری باش که در شان پدرت است ولی در کل حمایتم کردند.


کار حرفه‌ای‌ام را از سال 80 – 79 در بندرعباس شروع کردم. عده‌ای می‌‌گفتند کارهایم ساده‌لوحانه است، عده‌ای گفتند حرف تازه‌ای است، عده‌ای دیگر گفتند می‌‌خواهی ثابت کنی برای خودت کسی هستی، عده‌ای گفتند نه؛ یه چیزی می‌‌شوی. در کل این نقدها خیلی به پیشرفت و پشتکار من کمک می‌‌کرد چون من همیشه معتقدم هر چیزی که از آن حرف بزنند، چیز بیخودی نیست.


‌از بین این همه رنگ، چرا مشکی؟


سی درصد آن بر اساس مسائل شخصی است که تا آخر عمرم آن را بازگو نمی‌‌کنم و هفتاد درصد آن کاملا مشخص شده و مبتنی بر منطق و فلسفه است. 1- خداوند که منبع و منشا عشق است، نشانه‌ای از خود در زمین برای من و شمای مسلمان دارد به نام کعبه که با پارچه سیاه تزیین شده است. 2- در ایام ماه محرم و صفر به عشق آقا امام حسین (ع) همه انسان‌ها یکرنگ و مشکی‌‌پوش می‌‌شوند. 3- مشکی تنها رنگی است که من بینا و آن آدم نابینا در صورتی که چشم‌هایمان بسته است، آن را می‌‌بینیم. 4- از لحاظ فرهنگی و احساسی شب‌های شعر و آرامش در شب است، قرآن در شب نازل شد. در کل منظور من رنگ مشکی نیست بلکه نقض همه عادت‌هایی است که یک عمر براساس تکرار مکررات بر ما تلقین شده.


دوست دارم بیشترین ساعات شبانه‌روز را در بندرعباس در خانه کنار پدر، مادر، خواهران عزیز و مهربانم و برادر دوست‌داشتنی‌ام باشم.


این روزها از نخواندن روی استیج، که عامل آن قوانین و شرایطی است که اگر شما جوابش را گرفتید، به ما هم بگویید، خسته شده‌ام. چرا که خواننده باید با مردم در ارتباط باشد و پخش کلیپ‌های من که بدون اطلاع بنده از ماهواره پخش و در پی آن تبعاتی برایم به وجود آورد. از سودجویانی که از ما سوءاستفاده می‌‌کنند، این‌گونه مسائل مرا خسته کرده است.


از او می‌‌پرسیم کلامت به دل مردم می‌‌نشیند. حس عجیبی است، این حس از کجاست؟ می‌‌گوید:


این غم که تو صدامه


زخم شب گریه‌هامه


یاد یه عشق کهنه‌ست


که هنوزم باهامه


ضبط آلبوم «به تو مدیونم» تمام شده و برای میکس و مستر باید به دبی بروم و در حال حاضر مشغول نوشتن کتابم با نام «خدایا با توام حواست کجاست» که در چند جزء ارائه می‌‌شود، هستم.


یک رستوران به نام «بلک‌شاپ» در خیابان شیخ بهایی تهران دارم و انشاءا… به زودی همراه یکی از دوستانم قصد داریم لباس هم وارد کنیم.


دوست صمیمی من پیانو است ولی همراهان و رفقای زیادی دارم از جمله آقای منصوریار که کارگردان کارهای هنری‌ام است. مسعود محمدنبی که از همین جا در خصوص فوت مادرش به او تسلیت می‌‌گویم، میلاد ترابی، پویا نیک‌پور، احسان خواجه‌امیری، محمد علیزاده، علی انصاریان، میثم و بابک هرمز، فرزاد حسنی و…


متل هومه بندرعباس سکوی پرتاب من بود چون در آن فضای باز، پیانو و کیبورد می‌‌زدم و می‌‌خواندم و در آن فضای قدیمی روی یک استیج کوچک اجرا می‌‌کردم. از سال 76 تا 79 آنجا بودم.


آرزوی دوران بچگی‌ام این بود که یک ابر داشته باشم و یک سرزمین که درون آن یک قلعه وجود داشته باشد و آرزوی حال حاضرم این‌که زودتر از آنهایی که دوست‌شان دارم، از دنیا بروم.


نمره کاری من، پنج نمره برای زندگی، پنج نمره برای مدت زمانی که کارم در بازار ارائه می‌‌شود، ده نمره بعد از مرگم.


در میان بازیگران سینما رضا کیانیان، پرویز پرستویی، بهرام رادان، محمدرضا فروتن، رضا عطاران و در بین خانم‌ها به نظر من بعد از انقلاب قدرتمندتر از هدیه تهرانی و نیکی کریمی نداریم.


طرفدار پرسپولیس هستم.


هروقت یکی را پیدا کردم که ساعت 3 بامداد آمد و دید من دارم پیانو می‌‌زنم و نگفت وقت خوابم را گرفتی، ازدواج می‌‌کنم.


یک روز زندگی رضا صادقی: اوایل ساعت 3 صبح ولی جدیدا یازده الی دوازده ظهر بیدار می‌‌شوم، یک لیوان شیر می‌‌خورم، بعد می‌‌روم پای سازم. قبل از آن به مادرم زنگ می‌‌زنم و حالش را می‌‌پرسم. صبر می‌‌کنم که شب شود چون نورپردازی زیبایی در خانه‌ام درست کرده‌ام و آن را دوست دارم. شب‌ها روی زمین می‌‌نشینم و با کیبورد قدیمی‌ام می‌‌زنم تا وقتی که خوابم ببره، اگر هم فرصتی پیدا کنم به دوستانم زنگ می‌‌زنم.


عشق: دختر بابا‌ (دوست دارم اسم دخترم را عشق بگذارم)


فقر: آدم ساز


عاشق: عاقل


فاصله: خیلی درد دارد


ناصر عبدالهی: خودش بود و خودش هم ماند.


جوان ایرانی: امیدوارم اصیل بماند.


سال 86، سال بسیار خوبی بود. امیدوارم سال 87 هم سال خوبی برای ایرانیان عزیز باشد؛ در هر جای این کشور پهناور که زندگی می‌‌کنند. نوروزتان مبارک.


سام یکتاخواه
خانواده سبز

مد و شخصیت

خصوصیات اخلاقی به عنوان یکی از بارزترین موارد تعیین کـننده در شخصیت هر فرد به شمار میروند. ظاهر هر فرد مـی تواند بـه وضـوح نـمایـانگـر شخصیت باطنی او باشد. خـصوصـیات اخـلاقی افـراد به 6 گروه مختلف تقسیم می شـود. نـمی تـوان گـفـت کـه هـر فـرد تـنـها دارای یـکی از خـصوصیات ایـن گروه هـا مــی باشد، بلکه می تواند چند مـورد از آنـها را دارا بـاشـد؛ بـا ایـن تـفـاوت کـه یـکی از آن خصوصیات در او مشهود تر از سایرین می باشد.


شخصیت حساس


خصوصیات اخلاقی بارز: ظرافت، نازک بینی، مهربانی، ملایمت، و مملو از خصوصیات زنانه.


پارچه مناسب: پارچه ها نرم و لطیف و کاملاً مسطح ( ابریشمی، پنبه ای، و توری)


رنگ مناسب: رنگ های روشن و ملایم


طرح روی پارچه: عکس های کوچک و خیلی ظریف


نوع لباس: پیراهن هایی با ظریف دوزی کنار حاشیه و لباس های چین دار.


کیف دستی و کفش: ساده و ظریف


مدل مو: کاملا ساده و مطابق با فرم صورت


شخصیت خشن


خصوصیات اخلاقی بارز: دارای روحیه ورزشکاری، تنومند و قوی هیکل، استوار و محکم


پارچه مناسب: زبر، و شق مانند: کتان، مخمل، و نخ زبر


رنگ مناسب: رنگهایی که بیشتر جلب توجه می کنند؛ مانند: قرمز و نارنجی


طرح روی پارچه: عکس های غیر معمول و جلب توجه کننده به ویژه تصاویری که حاوی مفاهیم انتزاعی هستند.


نوع لباس: دوخت مردانه همراه با یقه های ساده، بدون وجود هیچ گونه چین و یا تاخوردگی.


کیف دستی و کفش: هیچ گونه ظرافتی نباید در آنها دیده شود.


مدل مو: معمولا موها باید کوتاه نگاه داشته شود و مدل آن نیز منطبق با فرم صورت فرد آرایش داده شود.


شخصیت نمایشی


خصوصیت اخلاقی بارز: بیش از اندازه غریب و غیر عادی، برجسته و متمایز، جسور. این گونه افراد آماده انجام تمام امور، از جمله معمول و غیر معمول هستند.


پارچه مناسب: متفاوت و غیر معمول، این افراد به راحتی هر نوع پارچه ای را به تن می کنند.


رنگ مناسب: ترکیبی از رنگ های شاد و غیر معمول


طرح روی پارچه: هر طرحی که با حالت و روحیه آنها سازگاری داشته باشد، اما حتماً باید غیر معمول باشد.


نوع لباس: لباس های جدید و متمایز؛ این دسته از افراد به راحتی قادرند که از خودشان مدهای جدیدی در لباس پوشیدن اختراع کنند.


کیف و کفش: کاملا متفاوت البته به طوری که با دیگر لباس هایشان هم خوانی داشته باشد.


مدل مو: آنها مدل های مو مخصوص به خودشان را ابداع می کنند که همگی جدید و متفاوت است.


شخصیت محتاط


خصوصیت اخلاقی بارز: فروتن، خجالتی، و کمی ترسو. اصلا دوست نمی دارند که در مکانهای عمومی در معرض دید دیگران قرار بگیرند.


پارچه مناسب: پارچه های نرم و با وزن پایین. ( پنبه ای و ابریشمی)


رنگ مناسب: رنگهای آهسته و ملایم


طرح روی پارچه: طرح های ساده و خیلی رایج که چندان جلب توجه نکنند.


نوع لباس: ساده و خیلی معمولی. این گروه معمولا جزء آخرین افرادی هستند که از مد استفاده می کنند.


کیف دستی و کفش: ساده و مطابق با لباس های دیگر.


مدل مو: ساده، به طوریکه باعث متمایز ساختن آنها از سایرین نشود.


شخصیت موقر


خصوصیت اخلاقی بارز: محافظه کار، با ملاحظه، متین، جدی. این خصوصیت اخلاقی معمولا با افزایش سن و تجربه در افراد بروز می کند.


پارچه مناسب: پارچه های با وزن کم


رنگ مناسب: رنگ های روشن اما در عین حال سنگین


طرح روی پارچه: طرح های ساده اما در عین حال آشکار که خیلی هم توی ذوق نزنند.


نوع لباس: ساده به طوریکه با شخصیت آنها همخوانی داشته باشد.


کیف دستی و کفش: سنگین و در عین حال راحت.


مدل مو: ساده اما باسلیقه و شایسته


شخصیت مسرور و با نشاط


خصوصیات اخلاقی بارز: پرانرژی، خوشحال، سبکبار و بی خیال


پارچه مناسب: پارچه های راحتی که نیاز به مراقبت چندانی نداشته باشند.


رنگ مناسب: هر رنگی که موافق با میل و حالات روحیشان باشد.


طرح روی پارچه: طرح های شاد و رنگی و پارچه هایی با وزن متناسب.


نوع لباس: لباس های اسپورت، راحت و غیر رسمی.


کیف دستی و کفش: فقط باید راحت باشد و اگر خیلی هم مد نباشند مسئله ای ندارد.


مدل مو: اسپورت و خیلی ساده!

مادری نوزادی به وزن خودش به دنیا آورد - باور نکردنی

یک زن آمریکایی نوزادی به دنیا آورد که تقریبا هموزن خودش است.


به گزارش فارس، «استیسی هرالد» که تنها 75 سانتیمتر قد دارد، موفق به ثبت رکورد جالبی شده است.
 مادری نوزادی به وزن خودش به دنیا آورد - باور نکردنی


مسئولان ثبت رکوردهای جهانی در کتاب «گینس» هم در حال تحقیق بر این موضوع هستند که او کوچکترین زنی است که موفق به زاییدن چنین بچه بزرگی شده است.


خانم هرالد که 33 سال سن دارد، با معلولیت‌های استخوانی متولد شده بود. این بیماری نوعی اختلال ژنتیکی است که باعث می‌شود استخوانهای بدن به راحتی دچار شکستگی شوند.


او 5 هفته پیش موفق به به دنیا آوردن ماکایا شد که دارای این اختلال نبوده و اندازه‌ای طبیعی را دارد. دختر اول او کاتیرا 16 ماهه از این اختلال رنج می‌برد. پزشکان ابتدا گفته بودند که وی باید کاتیرا را سقط کند اما او و شوهرش ویل ترجیح داده بودند که او را نگهدارند.

گزارش خواندنی از تغییر جنسیت در ایران

گزارش خواندنی بلومبرگ از تغییر جنسیت در ایران



عصر ایران؛ وحید جعفریان - خبرگزاری بلومبرگ در گزارشی به بررسی موضوع تغییر جنسیت در ایران و کمک های مالی دولت در این خصوص پرداخت.


به گزارش عصر ایران این خبرگزاری می نویسد: “ناصر چندان اعتقادی به حکومت اسلامی ایران نداشت تا زمانی که بابت تبدیل شدن به یک زن کمک مالی دریافت کرد.”


خصوصیات این فرد از دوران کودکی با سایر همسن و سالان پسر متفاوت بود به نحوی که لباس های زنانه عمه خود را دزدکی برمی داشت و حتی آرایش می کرد.


در سن 14 سالگی ناصر به والدین خود گفت می خواهد جنسیتش را تغییر دهد: “متوجه شدم که مشکل دارم و احتیاج داشتم این مشکل را از طریق عمل حل کنم.”


ناصر که اکنون 18 ساله است و اخیرا تحت عمل جراحی تغییر جنسیت قرار گرفته می گوید: “در یک کلینیک جنوب شهر تهران تحت عمل قرار گرفتم و دو روز بعد به زنی با نام «هستی» تبدیل شدم.”


وی در خصوص اقدامات دولت درباره تغییر جنسیت معتقد است: “حتی اگر مطالب منفی زیادی درباره دولت گفته شود اما اقداماتی هم توسط آن صورت گرفته که مثبت است.”


براساس این گزارش هرچند در ایران میان زنان و مردان تبعیض وجود دارد و همجنس بازان با مجازات مرگ روبرو می شوند اما دولت قصد دارد امسال 6 میلیارد ریال معادل 647 هزار دلار برای کمک به عملیات تغییر جنسیت هزینه کند.


“مهدیس کامکار” یک روان شناس در تهران که با افراد دوجنسی سر و کار دارد معتقد است: “سیاست ها آنگونه که به نظر می رسد متناقض نیستند چرا که در جوامع سنتی فشار بیشتری برای پیروی از نقش های جنسی متعارف وجود دارد.”


وی افزود: “در فرهنگ های بسته یک فرد دوجنسی ترغیب می شود تا مسائلی را روشن کند که ابتدا از ظاهر فرد آغاز می شود.”


کامکار خاطرنشان کرد: “پوشیدن لباس جنس مخالف یا رفتار کردن همانند وی به حد کافی برای فرد دوجنسی رضایت بخش نیست.”


برپایه این گزارش “هستی” در یک خانواده مذهبی رشد کرده و از کودکی با پوشیدن لباس زنانه، آرایش و فر دادن موهای خود والدینش را متعجب کرده است.


در سن 14 سالگی وی از یک مدرسه پسرانه در مشهد واقع در شمال غربی ایران اخراج شد تنها به این خاطر که رفتارش “غیراخلاقی” به نظر می رسید.


“هستی”با مشاهده مقاله ای در یک مجله محلی مطالب بیشتری درباره افراد دوجنسی یاد گرفت. وی سپس همانند بسیاری از ایرانیان برای یافتن پاسخ سئوالات خود که معمولا در خانه مورد بحث قرار نمی گیرد به اینترنت رجوع کرد.


هستی می گوید: “قبلا فکر می کردم یک همجنس باز هستم اما خوشبختانه اطلاعات زیادی به دست آوردم و متوجه شدم که در این حالت قرار ندارم.”


چهار سال طول کشید تا هستی جنسیت خود را تغییر دهد. وی در مغازه پوشاک دایی خود و سپس در یک کارخانه مشغول به کار شد تا پول کافی برای انجام عمل را پس انداز کند.


هستی در سن 15 سالگی چهارده ماه آزمایشات پزشکی و روانکاری را پشت سر گذاشت تا مطمئن شود که دارای شرایط لازم برای تغییر جنسیت است.


در اردیبهشت 85 گروهی از پزشکان اجازه عمل جراحی را صادر کردند.


“معصومه” مادر “هستی”در این باره گفت: “خیلی مشکل بود، هر شب دعا می کردم: خدایا! لطفا اجازه نده که این مساله رخ بدهد. اجازه بده که وی (ناصر)، پسر باقی بماند.”


هستی از سازمان دولتی بهزیستی تقاضای کمک مالی کرد و در آبان ماه امسال این سازمان 35 میلیون ریال جهت عمل جراحی پرداخت کرد.


خانواده هستی سرانجام با درخواست وی موافقت کرد و پدرش تنها یک شرط پیش روی او گذاشت: “هستی باید چادر بپوشد.”


معصومه که خود نیز همواره چادر بر سر می گذارد اظهار داشت: “قبلا زمانی که هستی آرایش می کرد و بیرون می رفت خیلی در عذاب بودم چونکه فکر می کردم مردم با دید بدی به وی نگاه می کنند.”


عمل جراحی هستی که شامل بیرون آوردن اندام های تناسلی مردانه و جایگزینی آن با اندام زنانه بود 9 ساعت به طول کشید.


“بهرام میر جلیلی”، دکتر وی یکی از 10 جراج برجسته تغییر جنسیت در ایران است.


دکتر میرجلیلی می گوید: وی در طول 12 سال گذشته بیش از 460 عمل جراحی را انجام داده است.


به نوشته بلومبرگ ایران در سال 1984 تحت یک فرمان صادره توسط آیت الله روح الله خمینی اینگونه عمل های جراحی را مجاز اعلام کرد.


“محمد مهدی کریم نیا”، یک روحانی که رساله ای در خصوص “حقوق و وظایف ترانس سکشوال ها” به رشته تحریر درآورده می گوید: “دولت افراد دوجنسیتی را به عنوان افرادی تلقی می کند که در یک جنس اشتباه «گرفتار» شده اند.”


سازمان بهزیستی ایران در حال بررسی 16 تقاضای کمک مالی از سوی افراد دوجنسی است.


حسن موسوی چالاک ، رییس دفتر امور آسیب دیدگان سازمان بهزیستی گفت: “افراد ترانس سکشوال و دوجنسی مورد نکوهش قرار ندارند، بلکه آنها همچون هر شهروند دیگری دارای حقوق هستند.”


اما به گفته کریم نیا، کتاب قرآن، همجنس بازی را محکوم و این اقدم را به عنوان یک “انحراف اخلاقی” توصیف می کند.


هستی می گوید: در زمانی که پسر بوده چند بار به دلیل پوشیدن لباس های جین تنگ در خیابان بازداشت شده است: “ترجیح می دهم در گرمای تابستان با چادر بیرون بروم تا آنکه به عنوان یک همجنس باز محسوب شوم.”


وی ادامه می دهد: “خودم را از جامعه و از تصور مردم نسبت به خود آزاد کرده ام.”


هستی اکنون در حال برنامه ریزی برای زندگی جدید خود به عنوان یک «زن» است: “کاملا از نظر ذهنی آماده ازدواج هستم.”

گفتگوی جدید و خواندنی با مهناز افشار

با اینکه مهناز افشار به عنوان ستاره سینمای تجاری ایران شناخته می شود، اما گزیده کاری او در سال ۸۶ و پاسخ اش به «دعوت» ابراهیم حاتمی کیا نشان از علاقه به تغییر جایگاه او از ستاره صرف بودن به بازیگری تجربه گرا است.


افشار در این سال ها پول سازترین بازیگر زن سینمای ایران بوده و حضورش در فیلم ها، تا حدودی گیشه را گارانتی کرده است. او در چند سال اخیر در کنار حضور در فیلم های تجاری، منتظر تجربه فیلم ها و نقش های متفاوت نیز بوده است و بازی در فیلم هایی مانند سالاد فصل (فریدون جیرانی)، کارگران مشغول کارند (مانی حقیقی) یا چه کسی امیر را کشت (مهدی کرم پور) نشان از علاقه افشار به نوعی دیگر از سینما نیز دارد. «انعکاس» ساخته رضا کریمی بیستمین فیلم سینمایی کارنامه هنری مهناز افشار است. با اینکه این فیلم هم در زمره آثار بدنه سینمای ایران طبقه بندی می شود، اما اثری خوش ساخت و حرفه یی است که یک مهناز افشار متفاوت دارد. نقش افشار و حتی گریمش در «انعکاس» به هیچ کدام از فیلم های قبلی او شباهتی ندارد. بهتر است فیلم را اول ببینید تا قضاوت راحت تر شود.


● چرا امسال برعکس سال گذشته اینقدر کم کار بودید؟
بعد از فیلم «تسویه حساب» خانم میلانی، با خودم گفتم مهناز افشار، دیگر بس است. دیگر داری خیلی شلوغ می کنی. قبل از آن هم « محاکمه» و « رئیس» را کار کرده بودم. اتفاقاً در این دوره فیلمنامه هایی هم که می خواندم بعضی هایشان بد نبود اما تصمیم گرفتم کار نکنم تا اینکه فیلمنامه «انعکاس » به دستم رسید و بازی در آن را قبول کردم.


● آن موقع هم می خواستید بروید سر کار «کلاغ پر» و کمی طول کشید تا جواب نهایی را بدهید…
بله. همان اول که این فیلمنامه را خواندم داستانش جذبم کرد. احساس کردم سوژه خاص و بکری است که تا به حال در سینما نداشته ایم. اما به نظرم هنوز نپخته می آمد. البته دوستان هم لطف کردند، نشستند بازنویسی کردند و سرانجام به نتیجه رسیدیم که کار کنیم.


● نقش تان در بازنویسی تغییر کر د؟
نه، پایه داستان که تغییر نکرد و همان متفاوت بودن و خاص بودن سوژه را داشت. اما خب یکسری گره ها و منطق هایی که لازم بود در طول قصه باشد، گنجانده شد.


● کاراکتر نسیم به نظرتان چه ویژگی یی داشت ؟
فکر می کنم اولین قصه یی بود که من خواندم و دیدم که کلیت کار روی دوش کاراکتر زن فیلم است و بسیار جای کار دارد. امیدوارم از پس اش برآمده باشم. به هر حال قصه، انتخاب بازیگر، دفتری که قرار بود با آن کار کنیم و کارگردان فیلم همه برایم مهم بود و همه این عوامل دست به دست هم دادند که در این فیلم همکاری داشته باشم.


● درباره ویژگی خود کاراکتر نسیم نگفتید. . .
خیلی خاص بود. من در بیشتر کاراکترهایم یک دختر شوخ و اصولاً کاراکترم برون گرا است. اما نسیم خیلی درون گرا بود و بازی زیرپوستی داشت. حتی در فیلم کلام زیادی از طرف نسیم گفته نمی شود و بیشتر بازی اش در سکوت و اضطراب است. کلاً درون گرا بودن این کاراکتر خیلی من را جذب کرد.


● معصومیت کاراکتر هم خیلی خوب درآمده چون در آغاز فیلم هنوز تماشاگر نمی داند که نسیم خیانت کرده یا نه و این حس معصومیت همراه با شیطنت و دلشوره باید به تماشاگر همزمان منتقل شود.
دقیقاً. اصلاً دووجهی بودن این شخصیت جالب است. من همیشه معتقدم یک کار خاکستری بودنش مهم است نه اینکه مطلق سیاه یا سفید. این خاکستری بودن کمک می کند که تماشاگر تا انتهای فیلم برود و منتظر کشف جدیدی باشد. این ویژگی هم در کاراکتر نسیم و هم در کلیت داستان وجود داشت.


● گریم چقدر به نوع بازی شما کمک کرده بود؟ چون گریم تان خیلی متفاوت با گذشته است.
بسیار زیاد. من جزء بازیگرانی هستم که گریم و لباس روی بازی و حس درونی ام تاثیر می گذارد و خیلی خوشحالم که در دو فیلمی که کاراکتر خاص داشتم آقای مهرداد میرکیانی طراح گریم بود؛ یکی «سالاد فصل» و یکی هم این فیلم.


● با بقیه بازیگران چقدر راحت بودید؟ ظاهراً تا به حال با آنها کار نکرده بودید؟
خیر، تا به حال با این دو عزیز کار نکرده بودم. آقای کامبیز دیرباز بسیار پرانرژی و باانگیزه بودند. آقای گودرزی را هم که قبلاً تعدادی از کارهایشان را از تلویزیون و سینما دیده بودم، بسیار خوب ظاهر شدند. من هم خدا را شکر آدمی هستم که با کسی زیاد مشکل پیدا نمی کنم. همیشه سعی می کنم با بازیگر مقابل بده بستان کاری داشته باشم.


● فیلمنامه اولیه به نظر شما چه نقایصی داشت ؟
من اصولاً آدم رکی هستم و همه این را می دانند. به خاطر اینکه وقتی آدم رک باشد آدم ها تکلیف شان مشخص است. روزی که نسخه اولیه فیلمنامه را خواندم به نظرم اشکالاتی داشت. بعد جلسه یی با آقای حاجی میری و آقای دکتر کریمی (نویسنده فیلمنامه)، خانم موگویی، آقای دیرباز، آقای گودرزی و بقیه دوستان داشتیم، من نگرانی هایم را گفتم. من بیشتر نگرانی ام درباره آقای حاجی میری بود چون از قبل با آقای کریمی صحبت کرده بودیم و تکلیف روشن بود. وقتی با ایشان سر میز مذاکره نشستیم، دیدم که هدف شان این است که یک فیلم با دیدگاه منطقی و درست تولید کنند. سوژه فیلم جای تولید یک فیلم سوء استفاده گرا را داشت که خوشبختانه اینگونه نشد. آقای حاجی میری خیلی منعطف بودند و در طول کار هم به هر حال یکسری نظریات از طرف ایشان می آمد. حتی یک بار به ایشان اعتراض کردم که چرا حضور فیزیکی ندارید و اگر داشتید شاید انتقال ها راحت تر انجام می شد که خب ایشان گرفتار بودند و به هر دلیلی نمی توانستند بیایند. البته ایشان بعدها جوابی منطقی دادند و گفتند من اگر خودم کارگردان نبودم حتماً می آمدم. ایشان با دید کارگردانی شان ممکن بود ایراداتی به نحوه ساخت فیلم بگیرند و حرف شان منطقی بود چون این فیلم را قرار بود آقای کریمی بسازند. اما باز هم به عنوان بازیگر دوست داشتم آقای حاجی میری حضور فیزیکی می داشتند که چه بسا در نتیجه کار تاثیر بهتری می گذاشت.


● به نظر شما نقش نسیم در قصه اول چه چیزهایی کم داشت ؟
کمی خام بود که بعد پخته شد یعنی فهمیدیم نسیم چه پیش زمینه یی دارد. در مجموع شناسنامه نسیم مشخص شد. شناسنامه داشتن کاراکترها خیلی مهم است چون بازیگر آن می تواند راحت تر ایفای نقش کند. البته آن زمان فکر می کردم یکسری سکانس ها هم اضافی است ولی الان متوجه می شوم که چون قصه خیلی لب مرز حرکت می کند، وجود چنین سکانس هایی لازم است.


● برای درآوردن نقش چقدر آزادی عمل داشتید؟
برای اولین بار در این پروژه آزادی عملم کمتر بود. آن لحظه برایم سخت بود. وقتی با آقای کریمی صحبت می کردیم و نظرهای آقای حاجی میری هم به ما می رسید فکر می کردم چرا برای ایفای نقش آزاد نیستم. ولی الان که اینجا نشسته ام و صحبت می کنم فکر می کنم به خاطر متفاوت بودن قصه و لب مرز بودنش لازم بود کمی محتاط عمل کنیم.


● در پروژه های دیگر آزادی عمل بیشتری بهتان می دادند؟ مثلاً سر کار آقای کیمیایی ؟
البته. اصولاً کارگردان ها به بازیگر آزادی می دهند تا بازیگر از خلاقیتش هم استفاده کند. چون اگر بخواهی سفت بگیری اصلاً فیلم درنمی آید. چون به هر حال من به عنوان یک بازیگر ایده و نظر و فکر دارم و می روم می نشینم روی نقش کار می کنم. برایش شناسنامه درمی آورم و با آن همذات پنداری می کنم. من با آقای کیمیایی هم که کار کردم بسیار ایشان انعطاف داشتند و صحبت ها را قبول می کردند. الان هم که سر کار آقای حاتمی کیا هستم بسیار ایشان منعطف هستند و خیلی خوب حرف ها را گوش می دهند. تا الان که مشکلی نداشتم.


● یک ویژگی کار حاتمی کیا دورخوانی های قبل از کار است. چقدر به شما کمک می کند؟
بله. خیلی متفاوت است. ما دورخوانی فراوانی داریم. سر صحنه هم که می رویم اول تمرین می کنیم و همه چیز مشخص می شود و بعد فیلمبرداری آغاز می شود. این خواست خود ایشان است و به من مهناز افشار هم بسیار کمک می کند.


● «انعکاس» چه جایگاهی در کارنامه بازیگری شما دارد ؟ فکر می کنم بیستمین فیلم تان باشد.
بله. فکر می کنم کم کار نکرده ام. من دوازده، سیزده سال است که دارم در سینما کار می کنم. هیچ توقعی هم ندارم و در سینما سقفی نمی بینم. بدون هیچ ادا و غروری کار می کنم و سعی می کنم اطلاعات و دانشم را بیشتر کنم. ورزش می کنم، کتاب می خوانم و فیلم می ببینم. انتقادها را هم می پذیرم و نظرها را می شنوم. درباره «انعکاس» هم فکر می کنم نتیجه کار را مردم باید مشخص کنند. ما بازتابش را از مردم و منتقدانی که بدون غرض ورزی نظر می دهند باید بگیریم و آن وقت خواهیم فهمید که «انعکاس» چطور فیلمی است.


● اولین کارتان سریال «گمشده» بود که ظاهراً الان هم دارد دوباره پخش می شود؟
بله. مجموعه «گمشده» بود که البته الان پخش اش تمام شده.


● دهه ۷۰ دهه شروع کار و تثبیت شما بود با فیلم های «نگین»، «شور عشق» و «شیرهای جوان». در اوایل دهه ۸۰ به عنوان ستاره کاملاً جا افتادید و فیلم هایتان تا سال ۸۵ فروش خوبی کرد. فکر می کنم از سال ۸۶ کم کم دارید به سمت تجربه های متفاوت پیش می روید.
بعضی ها به من می گویند بازیگر تجاری ، اما به نظر من هیچ اشکالی ندارد که یک بازیگر فیلمی ارزشمند در کارنامه اش داشته باشد که باعث رونق سینمای ایران هم بشود. این یک حسن است و کسی نمی تواند ایراد بگیرد چون اگر سینما رونق نداشته باشد کسی فیلم نمی بیند تا بعدش فیلم های ارزشمند هم تولید شود. ولی این را قبول دارم که من بازیگر، اگر فیلم پرفروشی دارم باید حتماً فیلم باارزشی هم باشد و حرفی برای گفتن داشته باشد. خب به هر دلیلی آدم اشتباه هم می کند. اوایل کار هم ممکن است یکسری فیلم ها در کارنامه ام باشد که به دلیل کم تجربگی و اینکه می خواستم وارد سینما بشوم و تجربه کسب کنم بازی کرده ام. من در دبیرستان علوم تجربی خوانده ام و بعد ادامه تحصیل دادم و تدوین خواندم. یعنی الکی وارد سینما نشدم. با یک دیدگاه وارد شدم. بعد هم کلاس های بیان آقای سمندریان را رفتم. کتاب خواندم و فیلم دیدم و تمرین کردم. به هر حال هر فیلمی تجربه یی بود برای فیلم بعدی. ممکن است فیلم هایی در کارنامه من باشد که من از نتیجه اش اطلاع نداشتم و خوب درنیامده باشد آن هم به هزار دلیل. الان که فکر می کنم، می بینم هر انتخابی که کرده ام آن لحظه دلیلی برای خودش داشته و دوست داشته ام. تمام فیلم هایی که در کارنامه ام هست به خاطر وقت و انرژی که برایش گذاشتم برای من قابل احترام است چه بسا که ممکن است بعضی هایشان هم نتیجه خوبی نداشته باشند.
● از جایگاهتان در سینما راضی هستید؟
الان که از جایگاه خودم راضی نیستم. نه شعار است و نه ادا و اصول. ضمناً نمی دانم چرا یک عده با من مشکل دارند و دوست ندارند مهناز افشار ترقی کند…


● چه کسانی؟ از بین سینماگران یا مردم ؟
مردم که نه. بالاخره هر کسی را عده یی دوست دارند و عده یی نه. در خود سینما منظورم است. من فکر می کنم کارهای متفاوتی کرده ام. اگر «شور عشق» را بازی کردم یا «خاکستری» و «نگین»، همزمان «کارگران مشغول کارند » را هم دارم یا فیلم هایی مانند «چه کسی امیر را کشت ؟»، «آتش بس» یا «سالاد فصل». وقتی نگاه می کنم، می بینم که بیشتر کاراکترهایی که کار کرده ام متفاوت هستند و هیچ کدام یک مدل نیست. برخی کم لطفی ها آدم را سرد می کند. البته شاید هم تقصیر خودم باشد. ممکن است روند کاری ام را درست انجام نداده باشم. یک کار خوب انجام داده ام و بعدش یک کار ضعیف کرده ام و آدم ها مانده اند که بالاخره مهناز افشار تکلیفش چیست؟ می خواهد فیلم خوب بازی کند یا نه ؟ می توانم بگویم که خودم هم تقصیر داشته ام. اما به هر حال از انتخاب کارهایم خیلی ناراضی نیستم برای اینکه سعی کردم کاراکترهای متفاوتی را تجربه کنم و امیدوارم بتوانم کارهای بهتری انجام دهم.


● فکر می کنید چرا سایه «شور عشق» هنوز بالای سرتان هست و از بین نمی رود؟
علت دارد. برای اینکه «شور عشق» فیلمی بود که برای بار اول در سینمای ایران درباره یک دختر و پسر جوان ساخته شد و برای خیلی ها بت شد. این مضمون در آن زمان خیلی مهم بود اما شاید اگر الان ساخته شود، دیگر استقبالی از آن صورت نگیرد. این فیلم چون سکوی پرتابی برای من و آقای رادان بود خیلی ها ما را هنوز هم به این دو فیلم وصل می کنند. به نظر من در هر صنفی، هر کس یک استارت و یک سکوی پرتاب دارد و البته این نقطه استارت همیشه در پرونده اش هست. حالا یا می تواند خیلی قوی باشد یا خیلی ضعیف. به هر حال آدم ها بک گراندشان را نمی توانند پاک کنند. من هم خوشحالم که بک گراند بدی ندارم. «شور عشق» هم خیلی فیلم بدی نبوده. . .


● البته تنها زرشک سینمای ایران هم نصیب این فیلم شد…
بله و اتفاقاً من خیلی از این بابت خوشحالم. به نظرم فیلم دیده شد. چرا مراسم اعطای زرشک زرین فقط یک سال انجام شد و فقط هم به «شور عشق» داده شد و تمام؟


● سکوی پرتاب شما و بهرام رادان با هم بود. بهرام رادان عامدانه رفت به سمت تجربه گرایی و این باعث شد کارنامه قابل اعتنایی داشته باشد و دو سیمرغ هم بگیرد. اما با این وجود او دیگر جایگاه یک استار را در سینمای ایران ندارد. اما شما انتخاب هایتان طوری بوده یا پیشامد این بوده که جایگاهتان را به عنوان استار تثبیت کرده اید. فکر می کنید این عامدانه بوده یا اینکه شرایط شما را پیش برده؟
نمی دانم این حرفی که می زنم در این زمانه درست است یا نه. ممکن است به نظر عده یی خنده دار بیاید. اما من به شدت به سرنوشت اعتقاد دارم. البته در کنارش تلاش و تفکر و بینش درست را در نظر دارم. به هر حال درباره هر فیلمی فکر می کردم و تصمیم می گرفتم و انتخاب می کردم اما معتقدم که سرنوشت من این طور رقم خورده و دارم در مسیری هدایت شده در کائنات حرکت می کنم. خداوند من را در این مسیر گذاشته و بعد هم به مهناز افشار گفته که خب حالا خودت چقدر توان و دانش داری ؟


● خودتان کدام را بیشتر می پسندید؛ جایگاه یک استار یا یک بازیگر تجربه گرا با نقش های متفاوت؟
من هردویش را در کنار هم می پسندم.


● این ممکن هست ؟
بله. نمی خواهم بگویم این اتفاق برای من افتاده اما می خواهم بگویم سعی کردم فیلم هایی را بازی کنم که مردم دوست داشته باشند و از آن استقبال کنند و در عین حال آدم های اهل فکر بدون غرض ورزی از آن تعریف کنند. برای من ارزشمند است که یک کارگردان یا نویسنده یا خبرنگار و آدم هایی که اهل فکر هستند بگویند خانم افشار فلان کارتان چقدر خوب بود. پس یعنی من آن مسیر را هم تجربه کرده ام.


● فکر می کنید مهناز افشار وقتی می رود در فیلم هایی مثل «چه کسی امیر را کشت» یا «کارگران مشغول کارند» بازی می کند، به خاطر قابلیت های بازیگری اش است یا به خاطر استار بودن او را انتخاب می کنند تا فیلم بیشتر دیده شود؟
در مورد فیلم «کارگران مشغول کارند» آقای مانی حقیقی به من گفتند وقتی بازی من در «سالاد فصل» را دیدند، خوش شان آمد و خواستند من در فیلم شان حضور داشته باشم. در مورد «سالاد فصل» هم من قبلش فیلم خیلی شاخصی نداشتم و اگر توجه خاص آقای جیرانی و حتی اصرارهای آقای شریفی نیا نبود این اتفاق نمی افتاد. جا دارد که از هر دویشان تشکر کنم.


● در این چند سال دو، سه نقش دو بازی کردید که خوب اما خطرناک بود…
بله بسیار خطرناک بود و می توانست من را کاملاً به گوشه یی پرتاب کند. اما خوشبختانه نتیجه این کارها خوب از آب درآمد.


● چطور شد که برای «سالاد فصل» انتخاب شدید؟
در فیلم «خاکستری» آقای جیرانی را در اتاق تدوین می دیدم. همیشه سبک آقای جیرانی را دوست داشتم و البته الان هم دوست دارم. گفتم بالاخره اتفاق به وقتش خواهد افتاد. گذشت و آقای شریفی نیا گفتند آقای جیرانی می خواهند فیلم بسازند و من رفتم و قسمت شد که بازی کنم. وقتی فیلم تمام شد آقای جیرانی گفتند خیلی خوب بودی و شاید من باید این نقش را گسترش می دادم.


● بازی در «چه کسی امیر را کشت» چگونه پیش آمد؟
یادم است که از طرف آقای کرم پور فیلمنامه یی به من رسید که بخوانم. دیدم خیلی کار نویی است، عوامل و بازیگران خیلی خوبی هم دارد. البته برای بازی در این فیلم واقعاً خیلی ترس داشتم چون فکر می کردم مهناز افشار میان این همه بازیگر پیشکسوت و بزرگ چه می خواهد بکند؟ ولی بعد دیدم چه محک خوبی است. آدم به خودش می گوید سعی کن کم نیاری و خیلی خوب باشی. هیچ وقت لطف آقای شکیبایی را یادم نمی رود که من را دیدند و گفتند وقتی سالاد فصل را دیدم، متوجه شدم از نوک پا تا نوک موهایت بازی می کنی. اصلاً باور نمی کردم آقای شکیبایی این حرف را به من بزند. چقدر خالص و چقدر بی عقده و بزرگوار. این حرف را حتی اگر ایشان فقط برای خوشحال کردن من گفته باشد به من انرژی می دهد و برای من خیلی ارزشمند است. یکسری دوستان در سینما به من کم لطفی کردند اما خدا را شکر دوستانی هم داشتم که به من کمک کردند در سینما بمانم. فیلمنامه «چه کسی امیر را کشت؟» را که خواندم، آقای شکیبایی هم آنجا بودند و دوست داشتم باز هم با ایشان کار کنم. البته با هم بازی نداشتیم ولی نقش عجیب و متفاوتی بود. من همیشه دوست دارم نقش های متفاوت و عجیب و غریب بازی کنم. مثلاً آرزویم این است که نقش آنتونی کویین در گوژپشت نتردام را بازی کنم.


● خب اینکه هیچ وقت امکان پذیر نخواهد بود…
عیب ندارد. نقش زنش را که می توانم بازی کنم، (می خندد) متاسفانه در سینمای ایران یا باید نقش دیوانه یا معتاد را بازی کنی تا دیده شوی. هیچ وقت نقش های رئال دیده نمی شوند، در صورتی که در سینمای جهان نقش های رئال جایگاه ویژه یی دارند.


● خیلی از بازیگران به خصوص خانم ها به سمت تجربه های دیگری در سینما مانند کارگردانی رفته اند. شما چنین قصدی ندارید؟
فعلاً قصد کارگردان شدن ندارم. ورود به هر رشته یی تخصص و تجربه می خواهد اما چون قبل از بازیگری تدوین خوانده ام و کارهای فنی را هم دوست دارم، شاید یک روز با اجازه استادان به سمت فیلمبرداری بروم یا با اجازه تهیه کنندگان، تهیه کننده شوم. البته یک قصه کوتاه هم دارم که بدم نمی آید آن را بسازم. این قصه از باورهای خودم ناشی شده و شاید محک خوبی برایم باشد.


منبع: روزنامه اعتماد

Related Posts with Thumbnails

  

دو مجموعه ارزشمند آموزش شعبده بازی و تردستی با ورق + تخفیف استثنائی 
قیمت: 15000   6500 تومان  

           

 

 

  

آموزش بدنسازی با سیستم Muscle & Fitness Series 
قیمت: 5000   4000 تومان  

           

 

 

  

آموزش مهارتهای فوتبال توسط دیوید بکهام+هدیه 
قیمت: 5500   4000 تومان  

           

 

 

  

آموزش تکنیک های مدرن دفاع شخصی با دست خالی 
قیمت: 6500   5000 تومان  

           

 

 

  

مجموعه 8 مستند دلهره آور + 20 فیلم ترسناک 
قیمت: 12000   6500 تومان  

           

 

 

  

کامل ترین و جدیدترین آموزش خیاطی به زبان فارسی 
قیمت: 14500   8000 تومان  

           

 

 

  

آموزش زبان نصرت 1 و 2 + تقویت حافظه نصرت در یک DVD با قیمت عالی 
قیمت: 6000   4000 تومان  

           

 

 

  

آموزش تعمیرات و مکانیک خودرو پژو 206 
قیمت: 4500   3800 تومان  

           

 

 

  

با این 3 دی وی دی استاد فتوشاپ شوید + ارزان + همراه هدیه 
قیمت: 9500   6500 تومان  

           

 

 

  

آموزش تقویت حافظه و تند خوانی (دکتر سیدا: مرد حافظه ایران) 
قیمت: 12000   7500 تومان  

           

 

 

  

مستند جدید و دیدنی شیطان پرستان ایرانی 
قیمت: 6000   4500 تومان  

           

 

 

  

تمامی نوار قصه های دوران کودکی شما در یک دی وی دی+هدیه - از دست ندید 
قیمت: 7000   4500 تومان  

           

 

 

  

مجموعه آلبوم ها و آهنگ های سنتی از قدیم تا امروز (کامل ترین مجموعه موجود) 
قیمت: 12000   7500 تومان  

           

 

 

  

کلکسیون مسابقات قویترین مردان جهان+هدیه (World Strongest Man) 
قیمت: 12000   9500 تومان  

           

 

 

  

مجموعه کامل سمینارهای تکنیک های موفقیت دکتر شاهین فرهنگ 
قیمت: 12000   6000 تومان  

           

 

 

  

کامل ترین مجموعه آلبوم ها و تک آهنگ های ترکی + هدیه(آهنگ های 2010 ترکی) 
قیمت: 17000   12000 تومان  

           

 

 

  

مستند جذاب حیات وحش پارک ملی YellowStone - زیرنویس فارسی 
قیمت: 8000   5500 تومان  

           

 

 

  

مستند جنجالی زنان فوتبالیست در ایران + هدیه 
قیمت: 6000   4000 تومان  

           

 

 

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes