کتایون ریاحی بازیگر نقش زلیخا از دنیای بازیگری کنارگیری کرد !
« گاهی اوقات زندگی طوریه که آدم نون امروز را واسه شکم فرداش نمی خواد ،
اونوقته که رویاهای آدم به تعویق می افته.
گاهی اوقات آدم از سرنوشت ، رو دست خوبی می خوره ، که فکر می کنه داره تصمیم می گیره
اونوقته که آدم ادعاهایی می کنه ، که تو رو دربایستی انجامش گیر می افته.
گاهی اوقات آدم از آرزوهاش جا می مونه.
گاهی اوقات آدم می خواد بازی کنه ، بازیگر می شه.
گاهی اوقات داره می خنده وقتی تو دلش خونه ، گاهی گریه می کنه و قتی داره از زور خنده می میره.
گاهی اوقات شوخی شوخی همه چیز جدی می شه.
گاهی اوقات آدم وقتی زیاد می خواد کم می یاره ، گاهی وقتی کم می یاره زیاد می خواد.
گاهی اوقات با ترس و لرز بر می گرده به پشت سرش نگاه کنه ، می بینه چه شجاعتی
گاهی اوقات با شجاعت می تونه ترساشو نگاه کنه.
گاهی اوقات آدم به دنبال خوشبختی ، زندگی را گم می کنه ، گاهی هم با انتظار زندگی را معنا می کنه.
گاهی اوقات آدم برای پیدا کردن یه گنج الکی ، گوهر خودشو گم می کنه ، گاهی هم گوهر حقیقت را پیدا می کنه .
گویا زمان برآورده شدن آرزوی من و پسرم فرا رسیده و لازم است که زائر سرزمین قصه، راهی شود . اینک که عازم سفرم ، سفری به دیگر سوی زندگی ، بر خود لازم می دانم تا از دوستانم و استادانم که آنقدر به من نزدیک بودند که در من بودند ، تشکر کنم ؛ پروانه ماهان ، زهرا عروس خوب پدر سالار ، خانم بس ، فاطمه ملاصدرا ، فخرالزمان ، مهین مشرقی ، تارا ، ثریا اردلان .... و زلیخای عاشق. گر چه همه این عزیزانم عاشق بودند ولی عشق زلیخا خود یک معجزه بود.
این زنان و تنها دوستان نازنینم گاهی تشویقکی شدند و اگر تنبیه نشدند ، خدا را شکر ،که البته باور نمی کنم بازیگر زنی در جهان باشد که شماتت ، تحقیر و تنبیه نشود. اما همواره بزرگترین مشوقم مردم بودند با مهر آریائیشان و ایمان به خدا.
بسیار بسیار مفتخرم که در تمام طول زندگی بازیگری ام ، تنها و تنها یک حامی داشتم و به قول جماعت سینمایی آنان که با کمان حلاجی پنبه ام را زدند ، خواسته یا ناخواسته به دنبال چیزی بودند که سهم من ورای آن بود.
در طول بیش از دو دهه هرگز افتتاحیه و اختتامیه جشنواره فجر را ندیدم . کارت دعوت به دستم نرسید! و خلاصه به قول ولتر؛" خدایا مرا از شر دوستانم در امان بدار، خود با دشمنانم می دانم چه کنم!"
در مقطعی که سینما راجایگاهی شایسته برای خود نمی دیدم ، تلویزیون پایگاهی شد تا مهرم را با مردم مهربان تقسیم کنم .
و باز به قول حافظ ؛" کیمیای سعادت رفیق بود رفیق " ، رفقایی که همچنان هستند و من قدردانشان و آنان که رفتند خدا به همراهشان . و اما این همه تنهایی ،برکت بود برای خلوت انس و این که ؛ " یدالله فوق ایدیهم " ، که ترجمه سینمایی آن می شود : براستی خدا بزرگ ترین کارگردان است .
آنچه می بایست از جادوی سینما و بازیگری بیاموزم ،آموختم تا شاید ره توشه ای برای نوشتن باشد و در پی تجلی معجزه عاشقانه زلیخا در زندگی ام . اینک برآنم تا با اعجاز کلمات ،پیوندی دیگر با شما نه از جنس نقش آفرینی بلکه با آفرینش نقش داشته باشم .
اراده امروز من برای نوشتن ، گویا مجالی برای بازیگری نخواهد گذاشت ، اما باید دید اراده خدا چه تقدیری برایم رقم خواهد زد.
باشد که از این آزمون سربلند و دست پر بیرون آیم . »
ریاحی در اولین کار سینمایی با فیلم سینمایی پاییزان در سال 1360 خود را به عرصه بازیگری و سینمای ایران معرفی کرد. کشتی آنجلیکا، آپارتمان شماره 13 ، شام آخر، بانوی من، تارا و تب توت فرنگی و دعوت از دیگر آثار مطرح این بازیگر توانای سینما و تلویزیون محسوب می شود.