چشم چرونی
صحنه رو داشته باشید.یک خانوم با کلاس و با آرایش نصفه و نیمه و خفیف می یاد تو یک خیابون که کلی کاسب گرگ و بارون دیده داره ، دنبال یک آدرس می گرده.طرف همچی یک کم با عشوه و ناز و ادا راه میره و صحبت می کنه که هر چی قند تو دل همه هست رو آب می کنه.ملت هم میخ اون و منتظر کوچکترین لغزش از طرف اون.
موتور سازی اوستا: اصغر آقا شاگرد: اِبرام گوزو
اصغر آقا :بچه انبردست رو بده ولی ابرام کل حواسش جای دیگه هست.کجا؟
اصغر آقا :پسره گاگول چرا انبر کلاغی رو می دی حواست گدوم گوریه؟ آها ، زنه رو نیگاه میکنی.ای ول پر و پاچه رو نیگاه.خدا برکت بده.بابا ،قیصر کجایی اصغرت رو کشتند.
ابرام گوزو: اوستا این زنه دنبال آدرس می گرده من برم کمکش کنم ثواب داره.من در بدر دنبال ثواب میگردم.ننه ام گفته همیشه به خانوم ها کمک کنم.
اصغر آقا: غلط کردی . تو گــُه خوردی. فکر کنم این زنه وضعش خرابه. من این ها رو می شناسم .هر چی باشه من ۴ تا شــورت بیشتر پاره کردم.اگه بنا به ثواب باشه من واجب ترم. شما جوون های روغن نباتی رو چه به این کار ها .حیف الان کلثوم خانوم خونه هست وگرنه نشون می دادم دود از کنده بلند میشه.
بقیه کاسب ها همین وضع رو دارند. شاگرد نانوایی یادش می ره نون ها رو در بیاره .کل مغازه دار ها می یان دم در مغازه برای ثواب و کمک به این خانوم.کل هیکل طرف رو ورانداز می کنند.خیاط با چشمای تیزش و با استفاده از تجربه با وجود مسافت زیاد، دور کمر خانوم رو اندازه می گیره و شاگردش سریع اندازه مساحت و محیط اون محاسبه می کنه.
پیرمرده صدای کلنگ قبرش به گوش می رسه ،گوزش رو نمی تونه تو شکمش نگه داره . با دیدن اون زنه متن دعاش عوض می شه یا وجیهاً عند الله این خانوم رو نیگاه، ای والله.