آقا بیخود کرده رو منبر همچین چیزایی گفته…!
هر چی بدبختی میکشیم ما از عوام بودنمونه! از اینه که هیچی نمیفهمیم! از اینه که میریم پای منبر میشینم هر چی اون اقای بالا منبری میگه برای ما میشه حجت!
اقا رو منبر گفته هر کی یک لاخ موش دیده بشه، روز قیامت با مقراض دونه دونه گیساشو میبُرن!
اقا رو منبر گفته هر کی شب چارشنبه ناخون بیگیره جن میاد تو خونه اش!
اقا رو منبر گفته هر کی بی اجازه شوهرش از خانه بیاد بیرون جاش تو اتیشه جَهَندَمه!
اقا رو منبر گفته هر کی با نامحرم حرف بزنه روز قیامت سرب داغ تو حلقش میریزن!
اقا رو منبر گفته ………
اقا غلط کرده رو منبر همچین چیزایی گفته! دِ اقا جون خدا عقل رو برای چی داده؟ چرا یکبار نباید فکر کنی اون اقایی که روی منبره ممکنه یه نادان باشه؟ این زنای عوام ماهی یکبار تو خونه هاشون مجلس روضه میگیرن یه شیخ گردن کلفتی رو هم میارن رو صندلی بشینه مسئله بپرسن ازش و روضه بخونه و اینا های های گریه کنن! محض رضای خدا هم که شده هیچ کدوم از این خانوما به عقلشون رجوع نمیکنن که ایا این حرفایی که اقا میگه عقلانیه یا نه! فقط بلدن هی النگوهای دستشون رو زیاد کنن و وقتی حرف میزنن دستاشون رو تکون تکون بدن تا جرینگ جرینگ کنه! باز کنید اون مغز اکبندتون رو …
اقا جون تا وقتی ما جماعت عوام هستیم روز به روز گردن شیادها کلفت تر میشه! فضاحت بار تر اینه که ما خانوم دکتر و خانوم مهندس و خانوم وکیل عوام هم داریم! سفره ابلفض میندازن نمیدونم همه چیش باید سبز باشه! سفره زین العابدین میندازن! عدس پلو درست میکنن! بعدم میگن این عدس پلو … نمیدونم این کوکو سبزی تبرکه! غلط کرده هر کی گفته تبرکه!
یا بعضی این مردم عوام پای منبر که میشینن هر خزعبلی رو که اقا بگه یقین میشه براشون! یک ذره به خودشون زحمت نمیدن راجع به اون حرفا فکر کنن! مثلا همین اقای قرائتی گفته اگه مردم بم زکات خرماشون رو میدادن توی بم زلزله نمیومد! اخه ادم چی بگه؟ به کی بگه؟ استاده ربط دادن گوز به شقایقه هستن اینا … استاد!
…………………………………………………………..
یه دوتا تیکه از کامنت های دوستان هم جالب بود اینجا اوردم با اجازه:
9 سال قبل همسایه کناری ما که آدمای متدینی بودن روضه میگرفتن و خانومم که یه روز حوصلش سر میره، پا میشه بچه رو بغل میزنه میره خونه همسایه کناری تا یه ثوابی هم برده باشه حاج آقا (طبق عادت) ته استکان چایی شو نمیخوره و میزاره بمونه.
خانم بغل دستی: برو چایی ته استکان حاجآقا رو وردار بده بچت بخوره!
خانومم: چرا؟!
خانم بغل دستی: واسه اینکه حاجآقا سید ازش خورده، بدی به بچت مریض نمیشه!
خانومم با ناراحتی: اگه اینطوره که ادرار پسر من شفا میده چون هم سیده هم معصوم (آخه پسرم یه سالش بود و نمیتونس کارای باباشو بکنه، پس معصوم بود)
********************
وسط روضه..
حاجآقا: امام زینالعابدین به دلیل تب 65 درجهای که داشتن! نتونستن تو جنگ شرکت کنند
ملت: های های گریه
خانومم: هاج و واج که این چی داره میگه
آخره روضه:
خانومم: ببخشید حاجآقا، هیچ میدونید تب از چهل و یکی دو درجه بالاتر بره مریض میره تو کُما و اگه برگرده آسیب مغزی جدی دیده و …
حاجآقا: حالا شما چیزی نگید، من خواستم پیاز داغشو زیاد کنم فقط
و این اولین و آخرین روضهای بود که خانمم رفت...
نویسنده: مسعود مشهدی