سرگذشت آمنه بهرامی و استمداد از مردم عزیز
سرگذشت آمنه بهرامی نوا
صادره از تهران - متولد 7/7/1356- فوق دیپلم الکترونیک- دانشکده واحد اسلام شهر- آدرس محل زندگی خانواده- تهران- جنت آباد جنوبی کوچه نسترن یکم- ساختمان گل- پلاک 1 واحد25 – به شماره تلفن 44450416
بدین گونه است که آمنه بعد از فارغ التحصیل شدن در رشته الکترونیک مشغول به کار می شود، شایان ذکر است که قبل از تحصیل هم مشغول به کار بوده است و همواره به خانواده کمک می کرد. در سال 1383 از طریق تماس تلفنی یکی از همکلاسی هایش متوجه شد که یکی از بچه های سابق دانشگاه به او ابراز علاقه کرده و از وی خواستگاری کرده که بعد از پرس و جو متوجه می شود که آن شخص 4 سال از خودش کوچکتر می باشد و هیچ وجه مشترکی با هم ندارند و جواب رد می دهد از همان موقع مزاحمت های تلفنی شروع می شود و حتی مادر آن شخص تلفنی با آمنه صحبت می کند که او مجددا می گوید نه و فرد ایده آل من با توجه به سن و اخلاقیات پسر ایشان نمی باشد، منتهی مدت ها این فرد تلفنی با التماس و تهدید می خواست به خواسته اش برسد که حتی یکبار تهدید کرده بود که بلایی سر او می آورد اگر جواب نه بگوید، که البته آمنه سعی می کرد توجه نکند و شاید با کم محلی دست از سرش بردارد که بالاخره متأسفانه در 12 آبان 1383 مصادف با شب نوزدهم ماه مبارک رمضان حادثه بسیار تلخی رخ داد در حالی که آمنه عازم رفتن به خانه از محل کار می شد در پارک روبروی بیمارستان رسالت واقع در زیر پل سید خندان به یکباره مورد حمله قرار گرفت و در یک لحظه آن پسر را دید که ظرفی در دست دارد و محلول محتوی آن ظرف را سریع به روی صورت او ریخت و پا به فرار گذاشته که آمنه بعد از چند ثانیه دچار سوزش زیاد و درد وحشتناکی می شود که با داد و فریاد، مردم به سوی آمنه و او را به بیمارستان رسالت رسانده صورت او را می شویند ولی موفق به بازکردن چشم هایش نمی شوند و او را به بیمارستان مطهری منتقل می کنند و بعد از ساعتی به بیمارستان لبافی نژاد. متأسفانه آسیب رسیده به چشم ها و صورت به قدری زیاد است که تاب و توان را از او گرفته و قادر به دیدن تصاویر به صورت واضح نبود و چندین بار چشم هایش را مورد عمل جراحی قرار می دهند ولی موفقیتی حاصل نمی شود، پوست او هم که بدتر. حدود 2 روز بعد آن پسر سنگدل دستگیر می شود ولی چه فایده؟ آمنه چند ماهی در بیمارستان بستری می شود پزشکان عزم جزم می کنند
تا بتوانند کمکی به او بکنند ولی آسیب اسید روز به روز بر چشم او تأثیرات بدی می گذاشت به طوری که تمام کره ی چشم و رگ هایش را کوچک کرده و از میان برده بود که بعد از چند ماه مرخص می شود و از نظر دیدن قطع امید می کنند پوست او هم که روز به روز عمق سوختگی اش بیشتر می شود. در این مدت هرکس هر کمکی از او بر می آمد برای وی انجام می داد
بالاخره بعد از چندین ماه مرخص شد و به خانه آمد ولی با چشم های بسته که درد و سوزش زیادی داشت و صورت و دستی سوخته
دکترها گفتند در ایران برای چشم او کاری نمی شود کرد و در کشور
اسپانیا شهر بارسلونا که در زمینه ی چشم تخصص زیادی دارند شاید بتوان کاری کرد. و هزینه رفتن به آنجا مشکل ساز بود، خانواده آمنه چند ماه کوشش فراوان کردند و در اواخر سال 83 خواهر آمنه توانست مجوز خروج آمنه از کشور و پول بلیط رفت به آن جا را از وزارت بهداشت تهیه کند.
مقداری هم اطرافیان پول فراهم کردند و در فروردین 84 آمنه به همراه خواهرش راهی کشور اسپانیا شدند پس از رسیدن به آنجا بعد از معاینات فراوان دکترهای آمنه اعلام کردند که اگر زودتر می آمد ممکن بود زودتر به نتیجه برسند و الان زمان زیادی باید صرف شود. چشم چپ وی که در ایران می خواستند تخلیه کنند و هنوز هم بخیه شده بود را گفتند به علت اینکه کره ی چشم کوچک شده فعلا دست نمی زنند. و چند هفته بعد چشم راست او را عمل کردند ولی گفتند فعلا باید بسته باشد در چند ماه چون آمنه پلک نداشت و تمام پلک او سوخته بود چندین عمل جراحی روی او انجام شد که از بدنش پوست می گرفتند و بر چشم او پیوند می زدند که پلک درست شود. دوبار دیگر هم چشم راست را عمل کردند بعد از یکسال حدود 35% بینایی خیلی ضعیف حاصل شد ولی به علت هزینه ی بالا عمل ها که آمنه توان پرداخت پول های آنان را نداشت و دائم به آنها بدهکار می شد و هزینه داروهای چشم بسیار بالا بود که تا پولی تهیه می شد برای آن زمان دیر می شد و همزمان بنیه ی جسمانی اش را بر اثر این عمل ها و تزریق داروهای مسکن تحمل درد از دست داده بود. بر روی چشم او اثر خوبی نمی گذاشت من خودم هر وقت با او صحبت می کردم از درد می نالید و دیگر توان تحمل نداشت ولی همیشه از خدا می خواست که به او توان بدهد.
با همان 35% بینایی انگار دنیا را به او داده بودند. بعد از مدتی چون هزینه ها بالا و تغذیه هم نامناسب بود و روحیه وی خراب دوباره فشار چشم او بالا رفت و بینایی یه صفر رسید و دکترها به او تأکید کردند که باید استراحت مطلق داشته باشد و روحیه اش را بالا ببرد و دائم تحت نظر دکترها باشد اما مگر می شود با این همه درد در تنهایی و ندیدن روحیه ای را حفظ کرد حدود یکسال دیگر سپری شد و دوبار دیگر چشم های او را عمل کردند و چندین بار تا مرز نور دیدن پیش رفت و حدود چند ماه پیش پوست صورت او را عمل کردند و سلولهای بنیادی را تزریق کردند تا پوست زیرین ترمیم شود. که البته تا 3 نوبت دیگر می بایست پوست وی عمل شود. و در مورد چشم ها تا 3 سال دیگر تاریخ دادند که زمان می برد تا نتیجه ای حاصل شود. و الان در حال حاضر آمنه در پانسیونی دانشجویی در شهر بارسلونا به سر می برد که به او مهلت دادند که باید هرچه سریعتر آن جا را تخلیه کند.
البته مردم شهر آنجا دیگر او را می شناسند و تا الان نسبت به او کمک های زیادی کردند تا الان یاری خداوند و کمک های مردم ایران و اسپانیا او را یاری کرده و تا الان دوام آورده است. در حدود یک ماه دیگر عمل جراحی دیگری روی پوستش دارد در مورد چشم هایش هم همین طور الان به سختی روزگار می گذراند بدون دیدن در تاریکی مطلق با درد زندگی می کند او هنوز که هنوز دردهای فراوانی دارد بر اثر خوردن داروهای مسکن قوی در این 3 سال معده ای او هم ناراحتی پیدا کرده و تحت مداوا می باشد هزینه ها در آن جا بسیار بالاست او می بایست داروهای چشم خود را به موقع تهیه کند ولی به خاطر نبود پول به موقع گاهی آنقدر دیر می شود که دوباره بر می گردد سرجای اول و همان دردها. او با صرفه جویی روزی یک وعده غذا می خورد تا دچار بی پولی نگردد
ولی آنقدر داروها گران است که راه به جای نمی برد در این جا این سوال مطرح که آن جوان با ندانم کاری خودش چه بلای وحشتناکی را بر سر آمنه و خانواده اش آورده است. مادر آمنه 3 سال است که عملا زندگی اش فلج شده او نان آور خانواده است که به سختی روزگار می گذراند و در غم فرزندش و درد و رنج او زحمت های فراوانی کشیده و به هر کجا که می شده و می توانسته سر زده است ولی آن قدر گرفتار و بدبخت بیچاره زیاد است که در این مملکت که به هرکس که برسی تعدادی دیگر می مانند خدا باید یاری کند همه چیز در دست اوست .
در این جا با تشکر از تمام کسانی که در این مدت به آمنه کمک کرده اند و او را یاری داده اند شایان ذکر می باشد که او الان در وضعیت بدی به سر می برد و نیازمند کمک و یاری می باشد تمام سعی و تلاش او این است که بعد از تحمل این همه درد و رنج بتواند حداقل بینایی یک چشم به او برگردد و این مستلزم این است که از نظر مالی هم دستش باز باشد از تمام کسانی که توان کمک به او را دارند استدعا می نماید که او را یاری دهند تا بتواند به مقصود خود برسد واقعا خیلی سخت است به این شکل زندگی کردن که بدون هیچ گناهی به دست شخصی سنگدل نعمت سلامتی و دیدن از آدم گرفته شود و جوانی آدمی در درد و رنج و غصه و افسوس سپری گردد. و ای کاش که قانونی تصویب می شد که می توانست به کل جلوی این قسم جنایات را می گرفت که این طور با زندگی کسی به راحتی بازی نکنند و در این طور مواقع خداوند متعال همه ی انسان ها را مورد آزمایش قرار می دهد که نظاره گر اعمال ماست که باید به مدد و یاری همنوعان خود بشتابیم تا از این آزمون سربلند بیرون بیاییم چرا که هرکس در این دنیا دست یاری به سوی هم نوع خود دراز کند خداوند او را قرین رحمت خود قرار می دهد.
شماره حساب ها | ||
شماره کارت | شماره حساب | نام بانک |
6037 6910 7609 1636 | 0312 7898 5800 2 | بانک صادرات |
6037 9910 8208 2565 | 0305 3570 2600 0 | بانک ملی |
تمامی حساب ها به نام سرکار خانم آمنه بهرامی نوا می باشد |
و شماره حساب آمنه در اسپانیا
Account holder :ms.amaneh bahrami nava
Bank name: La Caixa
Bank address: Barcelona, spain
Iban: es0321003017072000050246
SWIFT code: caixesbbxxx
Telephone no: 0034-932374961