قرتی خانم احمق.....
پسر جوان آدامس بزرگی را می جوید و مرتب پشت فرمان سرش را به سمت آینه کج می کرد و موهای غرق در ژل و سیخ سیخی اش را وارسی می کرد!
. صدای آهنگ تند و تیز سیستم با کلاس ماشینش تا یک کیلومتری قابل شنیدن بود
. پشت سرش دختر جوانی پشت فرمان بود
. دختری زیبا با آرایشی جذاب .
پسر برای مخ زدن دختر یک لحظه چراغ های پلیسی ماشین را روشن کرد .
ولی فایده ای نداشت .
دختر می خواست سبقت بگیرد ،
اما پسر اجازه ی این کار را به او نمی داد .
او می خواست به هر صورت یا دختر را به دست آورد یا او را اذیت کند .
ناگهان در یک لحظه بر اثر بی ملاحظه گی پسر ،
دخترک نتوانست کنترل ماشینش را حفظ کند و از عقب محکم به ماشین پسر زد.
پسر دیوانه که موقعیت را مناسب می دید برای گرفتن ماهی از آب گل آلود با دادن فحش های رکیک از ماشین پیاده شد و به سمت دختر رفت .
قرتی خانم احمق ، بی شعور عوضی تو که رانندگی بلد نیستی بهتره پشت همون میز توالت بشینی .
دختر بیچاره نگاهی به پسر و مردمی که دور و بر ماشینش جمع شده بودن انداخت و گفت:
آقای محترم شما یک ساعته داری منو اذیت می کنی... شما داری بد رانندگی می کنی....
- بی خود حرف نزن بیا پایین ببین چه بلایی سر ماشین من آوردی....
- خوب خسارتشو می دم ....
- زحمت نکش ... گفتم بیا پایین .....
دخترک دو عدد عصا از روی صندلی عقب برداشت و به زحمت پیاده شد.
دختری معلول با دو پای قطع شده از زانو و اتومبیلی مخصوص معلولین .
چشم های پسر نزدیک بود از حدقه بیرون بزند. نگاهی از روی شرمندگی به دختر انداخت. سرش را پایین گرفت و رفت.
دیگر نه صدای ضبط ماشینش به گوش می رسید و نه موهایش را مرتب می کرد.
دختر لبخند تلخی زد و به راهش ادامه داد.