روبان قرمز چطور به نشان ایدز تبدیل شد
وبان قرمز، نشان آشنایی است که این روزها در جنس های مختلف کاغذی، پارچه یی، فلزی به شکل سنجاق سینه در کلیه سازمان های دولتی و غیردولتی که در حوزه اطلاع رسانی در مورد ایدز یا خدمات رسانی به افراد مبتلا به ایدز فعالیت می کنند، به وفور یافت می شود. فعالان این حوزه و البته بسیاری از افراد مبتلا، این روبان ها را روی لباس خود نصب می کنند. اما این روبان از کجا آمده است؟
در سال۱۹۹۱ گروهی از هنرمندان، که بسیاری از دوستان خود را بر اثر ابتلا به ایدز از دست داده بودند، با تاسیس گروه ایدز تجسمی (THE VISUAL AIDS ARTISTS CAUCUS) در شهر نیویورک تصمیم گرفتند با به خدمت گرفتن هنر، به نبرد با این بیماری مرگبار بپردازند. آنها برای اولین بار روبان قرمز را به عنوان نشان گروه خود انتخاب کردند.
پاتریک اوکانل بنیانگذار گروه ایدز تجسمی، که خود مبتلا به ایدز است، روی همه لباس های خود یک روبان قرمز دارد. او می گوید؛ من از ایدز نمی میرم، من با ایدز زندگی می کنم. رفقای زیادی داشتم که وقتی بیمار شدند، خیلی جوان بودند. آنها همه در جوانی از دنیا رفتند و من زندگی خود را برای آنها صرف می کنم. با پاتریک در حالی که روی کاناپه یی در منزلش، واقع در منطقه شمالی شهر نیویورک نشسته است، گفت وگو می کنم. چهره او از بیماری تکیده شده، اما هنوز در وجودش سرزندگی مشهود است. در کنار او الن فریم از اعضای گروه ۱۵نفره ایدز تجسمی نشسته است. او که یک عکاس است در سال ۱۹۹۱مانند دیگر اعضای این گروه یک هدف را دنبال می کرد و آن هم یافتن وسیله یی بود که بتواند مردم را وادار به اندیشیدن درباره ایدز کند. الن می گوید؛ چاره دیگری نداشتیم. ما باید از هنرمان استفاده می کردیم. درست مثل این بود که ایدز یک شبه کل جامعه هنری نیویورک را می بلعد. ناگهان چشم باز کردیم و دیدیم خیلی از همکاران و دوستان ما دارند با مرگ دست و پنجه نرم می کنند.
او ادامه می دهد؛ ابتکار استفاده از روبان موقعی به فکر ما رسید که دیدیم چطور پس از پایان جنگ خلیج فارس امریکایی ها حتی در شهرهای کوچک امریکا، برای حمایت از سربازان، از روبان های زرد استفاده کردند. اما سوال بعدی این بود که چه رنگی برای روبان ایدز مناسب است و بعد با آن چه باید کرد؟
آن زمان بود که بحث میان گروه در گرفت و سرانجام آنها در مورد رنگ قرمز به توافق رسیدند.
الن در این باره می گوید؛ ما با رنگ های دیگر شروع کردیم. بعد یکی یکی آنها را کنار گذاشتیم و بالاخره رنگ قرمز را انتخاب کردیم چون رنگی است که جلب توجه می کند و همچنین حسی پرشور را القا می کند.
به او یادآوری می کنم که قرمز همچنین رنگ خون است و پاتریک با تایید حرف من اضافه می کند؛ و همین طور رنگ عشق. گروه هنرمندان ایدز تجسمی، ابتدا بر سر شکل پایپون به عنوان نماد ایدز اختلاف داشت، اما پس از مدتی طرحی را پذیرفت که حالا در سراسر جهان به عنوان سمبل ایدز شناخته می شود.
آن سال، پاتریک در برادوی مرکز تئاتر امریکا در نیویورک، آشنایانی داشت و مراسم اهدای جوایز تونی نیز قرار بود به زودی برگزار شود. گروه سه هزار روبان قرمزی را که آماده کرده بود به محل برگزاری مراسم تحویل داد. اما اتفاقی که افتاد هرگز برای آنها قابل تصور نبود. هنگام پخش سراسری این مراسم از تلویزیون امریکا، جرمی آیرنز هنرپیشه سرشناس بریتانیایی، درحالی که یکی از این روبان ها را بر سینه داشت در برابر دوربین ها ظاهر شد.
الن می گوید؛ ما حیرت کردیم. البته می دانستیم پروژه خوبی داریم اما فکرش را هم نمی کردیم روزی بتوانیم مردم را راضی کنیم روبان ها را به سینه بزنند. در مراسم جوایز تونی همه آن را به سینه داشتند. سر از پا نمی شناختیم. خوابش را هم نمی دیدیم ابتکار ما در چنین ابعاد وسیعی مورد استقبال قرار گرفته باشد. به این ترتیب بود که روبان قرمز به سرعت به نماد زیبای یک بیماری زشت مبدل شد. اما گروه ایدز تجسمی نه از روبان قرمز و نه از هیچ روبان دیگری کسب درآمد نکرده است. پاتریک می گوید؛ نکته مهم درباره این پدیده این است که خود به خود رواج پیدا کرد. ما آن را برای کسب درآمد درست نکردیم و حتی آگاهانه تصمیم گرفتیم به این ایده جنبه تجاری ندهیم. پاتریک لحظه یی تامل می کند و ادامه می دهد؛ خیلی عجیب است که حالا سیاستمداران پلیدی را می بینیم که انواع روبان های سرخ و سفید و آبی را به سینه می زنند و جلوی دوربین ها می آیند. هیچ نمی دانم اینها چطور باب شده است. ۱۵ هنرمندی که روبان قرمز ایدز را آفریدند پس از آن کار مشترکی انجام نداده اند. الن می گوید؛ ما در مقطعی کوتاه از زمان به هم پیوستیم و پروژه روبان، آخرین کار مشترک ما بود. اینکه فرصتی به دست آمد تا در یک اثر هنری مهم در دوران پست مدرن سهمی داشته باشیم، عالی بود. پاتریک هم می گوید؛ خیلی سخت است که آدم در مورد چیزی که از اندوه سرچشمه گرفته افتخار کسب کند. کاش می شد همه این افتخار را پس بدهم، ولی این چند سال شیوع ایدز را نمی دیدم. سال هایی که آن همه آدم، آدم های با استعداد، در بهترین سال های جوانی از دست رفتند. حالا فقط یک نفر از دوستان دوران ۲۰سالگی من باقی مانده است.