آدم کور و کچل باشه اما شانس داشته باشه...!
آقا تو فامیل عیاله ما یه دختر خانومی هست که وجاهت ظاهری نداره و این عم غزی ها و خاله خانباجی ها تا چشمشون بهش میفته یواشکی خودشون رو نیشگون میگیرن به هم میگن خدا زیاد کنه! خدا به داد مادرش برسه کی دیگه بیاد اینو بگیره! این دخترای جوون تر هم یا از طفلکی فاصله میگیرن یا هی نگاه دلسوزانه بهش میندازن اه میکشن و دل میسوزونن براش! این دختر خانوم محترم وقتی میخنده بواسطه ناهماهنگی دندوناش چند برابر زشت تر میشه و برای همین هم اکثرا سعی میکنه تبسم کنه! از نظر تناسب اندام هم ترجیح میدم چیزی نگم چون بنده خدا هیچی نداره که بخوام توصیفش کنم! اما مهربون و خوش برخورده و با اینکه میدونه وقتی میخنده زشت میشه لبخندش رو حتی بصورت تبسم از کسی دریغ نمیکنه!
برعکس این یکی یه دختر دیگه هست ماشالله… صد الله و اکبر! اقا تا دلت بخواد خوشگل و خوش چشم و ابرو ! پوست سفید … لبا قلوه ای …چشا خمار! تناسب اندام و پستی بلندی درجه یک! با اینکه سن و سالی نداره هزار فوت و فن عشوه گری رو با لب و دهن و چشم و باسن و فیها خالدونش بلده! اقا عربی میرقصه همونجور اّ … در جا هیپنوتیزم میشی! باباکرم میرقصه ضعف میکنی باید هی اب قند برات بیارن! راه که میره پشت سرش عشوه و طنازی همونجور میریزه کف اتاق! اینقدرم به زیباییش مینازه و هی پشت چشم نازک میکنه که بیا و ببین…!
خونواده اون اولی از نبودن خواستگار مینالیدن و دلهره داشتن و این دومی با خونواده اش افاده ها طبق طبق! هی میگفتن به راه دورش نمیدیم! به کچل و کورش نمیدیم! شاه بیاد وزیر بیاد و این حرفا! به کمتر از خلبان و جراح مغز و اعصاب تا تاجر کارخونه دار که تیپ و تالم داشته باشه راضی نبودن! هی یکی یکی خواستگارا رو به بهونه اینکه این موهاش کم پشت بود! اون مادرش بهم بد نگاه کرد! اون یکی دیگه ماشینش پراید بود رد کردن تا یه ناجن*سی قاپ دختره رو دزدید و کاری که نباید بشه شد! یه شاگرد جیگر فروشی از ته خواجه ربیع که دستمال یزدی دستش میگیره و نعلین های شیخی میپوشه لخ میکشه تو خیابون اومد یه وردی خوند با موتورش دختره رو سوار کرد و برد خونه مادرش! دختره هم عاشق پسره شد و گفت الا و بلا من همینو میخوام! بابای دختره رفت تحقیق کنه دید پسره مختصری چاقو کشه! یه چند سالی هم زندون بوده! الانم کارش زور گیری و مواد فروشیه بیشتر! چون پدر مادر دختره راضی نبودن به این وصلت نه عقد محضری نه جهازی نه جشنی! همه فامیل هم دختره رو طرد کردن! فعلا این شد سرنوشتش تا بعد!
اما اون دختر اولی یه خواستگار براش اومدخانواده دوست! محجوب و فوق العاده از لحاظ مالی متمکن! قبل از ماه رمضون رفتیم عروسیش! من ندید بدید نیستم اما هر چی بگم از جشن عروسی توی هتل مجلل و ماشین اخرین مدل بی ام و و تراول هایی که روی سر عروس ریخت و گل های مریمی که توی مسیر عروس خانوم فرش کرده بودن تا پاهاش رو روی اونا بذاره بره کم گفتم! داماد از لحاظ ظاهر زیبایی نداشت ولی چه احترامی به عروس و بقیه میذاشت! خلاصه این شد سرنوشت این دوتا!
حالا هر کسی میشینه پا میشه میگه قسمتشون همین بوده هیچکارم نمیشه کرد! میگن رو پیشانی هر کسی قسمت و سرنوشتش رو نوشتن! یه عده هم میگن شانس داشته! میگن ادم کور و کچل باشه اما شانس داشته باشه… نمیدونم والله! فقط اینو میدونم که انگور شیرین نصیب شغال شد…. حیف …خیلی…!
نویسنده: مسعود مشهدی
نظرات خوانندگان:
خدا برای هر کی که آدم خوبی باشه میرسونه. اون خانوم که گفتی وجاهت چندانی نداشته حتماً دلش صاف و بی ریا بوده. خدا هم یکی مثل خودشو براش فرستاده. ایشالا همه آدم خوبا خوشبخت باشن.
================
کتابی که جلدش زیبا باشه اما محتویاتش چرند، مفت نمی ارزه. انسانیت مهم است نه وجاهت
================
احساس خوشبخت بودن چیزیه که هیچ ربطی به کور و کچل، چاقو کش و لات، پول و پله و ماشین بنز یا بیامدبلیو نداره و کسی نمیتونه راجع به خوشبخت بودن یا نبودن یکی دیگه نظر بده.
حرفای فامیل رو هم بیخیال، مردم یه خصلتی دارن اونم اینه که بمحض بیکار شدن میشینین و پشت اینو اون حرف میزنن
2- اون خانوم زیبا لیاقتش همون پسره بوده.. سطح فکریش همون اندازه بوده.. مطمئن باش اگه شوهر اون خانومه که میگی خوشگل نبوده، می رفت خواستگاری اون خانوم زیبا.. بهش جواب منفی میداد.. من توی این قضیه نه شانس رو دخیل می دونم و نه قسمت رو.. اون دو تا خانوم الان دارن نتیجه ی طرز فکرشون رو می بینن.. اتفاقن اگه بحث شانس باشه، من فکر می کنم اون خانومی که قیافه ی معمولی (نمیگم زشت) داشته بد شانس بوده، نه اون خانوم زیبا.. چرا که بد شانسی وقتیه که آدم اختیاری توی وقایع نداشته باشه.. اون دو تا خانوم هم هیچ کدوم نقشی توی شکل ظاهرشون نداشتن.. اما انتخاب همسرشون کاملن ارادی بوده و ربطی به شانس نداشته